معاويه در مقام تطميع قيس
اما نيروهاي حاضر در رکاب قيس با کمال شجاعت و صداقت اعلام کردند که تا پاي جان با نيروهاي معاويه پيکار خواهيم کرد و تن به ذلت بيعت با دشمن نخواهيم داد. لذا همگي دست به دست هم دادند و به سپاهيان شام حمله نمودند و شکستي سخت بر آنها وارد کرده و آنان را تا قرارگاه هاي خود عقب راندند. معاويه که چنين ديد، نامه اي به قيس نوشت و او را به سوي خود فراخواند و به او نويدهاي بزرگ و وعده هاي بي حساب داد و سعي بسيار نمود که به هر قيمت و بهايي قيس را به خود متمايل کند، اما قيس در پاسخ چنين نوشت: «لا و اللَّه لا تلقاني أبداً الا بيني و بينک الرُّمح؛ به خدا سوگند هرگز با من ملاقات نخواهي کرد، مگر اين که ميان من و تو نيزه خواهد بود.» معاويه چون از قيس مأيوس و نااميد شد. نامه اي پر از سخنان زشت و ناروا براي او نوشت واو را به يهودي و فرزند يهودي خطاب کرد و قيس هم شخصيتي نبود که به اين بادها بلرزد، پاسخ او را داد و تا آخرين مرحله ممکن در پاي امام زمان خود ايستادگي کرد و تا زماني که امام حسن عليه السلام مجبور به صلح با معاويه نشد، قيس از تلاش و کوشش دست برنداشت.[1] .
پس از آن که عبيداللَّه به سپاه معاويه ملحق شد، بسر بن ارطات از سران لشکر معاويه به نزد سپاه امام حسن مجتبي عليه السلام آمد و خبر پيوستن عبيداللَّه را به معاويه داد و به دروغ گفت: امام حسن نيز صلح را پذيرفته و شما بايد تسليم شويد، اما قيس که مي دانست اين سخن دروغ است خطاب به ياران خود گفت: يا بدون حضور امام عليه السلام جنگ کنيد و يا به گمراهي بيعت نماييد.