فرماندهي قيس در سپاه امام مجتبي











فرماندهي قيس در سپاه امام مجتبي



امام حسن مجتبي عليه السلام موقعي که از حرکت سپاه معاويه به جانب عراق آگاهي يافت، مردم را براي جنگ با معاويه بسيج نمود تا در لشکرگاه کوفه گرد آمدند. امام عليه السلام مغيرة بن نوفل را به جانشيني خود بر کوفه گماشت و او را فرمان داد تا مردم را براي پيوستن به اردوگاه سپاه گسيل دارد و خود حضرت پس از آن که لشکري گران با ساز و برگي بسيار مطلوب آماده شد با سربازان حرکت کرد و در «دير عبدالرحمان» فرود آمد. آن گاه عبيداللَّه بن عباس پسر عموي خود را با دوازده هزار نيروي کارآزموده و قاريان قرآن گسيل داشت و به او دستور داد که حرکت کند و با سپاهيان همراهش، نرم خو و گشاده رو باشد؛ زيرا آنان باقي ماندگان افراد مورد اعتماد اميرالمؤمنين علي عليه السلام هستند.

عبيداللَّه بن عباس حرکت کرد و به جانب «مسکن» پيش رفت و امام حسن مجتبي عليه السلام هم حرکت کرد در نزديکي پل ساباط فرود آمد و در آن جا براي مردم سخنراني کرد و پس از حمد و ثناي الهي حقايقي را براي مردم بازگو کرد.

از آن سو، معاويه تا قريه «حلوبيه» نزديک «مسکن» پيش آمد و با لشکر عبيداللَّه بن عباس رو به رو شد و فرداي آن روز گروهي از سواران خود را به جنگ عبيداللَّه فرستاد، اما عبيداللَّه با همراهان خود بيرون آمده و آنان را سرکوب و به عقب راندند، چون شب فرا رسيد، معاويه به عبيداللَّه پيغام فرستاد و به دروغ گفت که: حسن بن علي براي صلح و پايان جنگ به من پيام فرستاده و حکومت را به من واگذار خواهد کرد و اگر تو هم به اطاعت من درآيي از فرماندهان خواهي بود، وانگهي يک ميليون درهم نيز به تو مي پردازم نيمي از آن را هم اکنون و نيمي ديگر را هنگامي که وارد کوفه شدم، پرداخت خواهم کرد.

عبيداللَّه به فريب مال دنيا شبانه حرکت کرد و به لشکرگاه معاويه وارد شد و معاويه هم به آنچه وعده داده بود، وفا کرد. چون سپيده دميد مردم منتظر بودند عبيداللَّه براي نماز حاضر شود ولي او نيامد و چون هوا روشن شد به جست و جوي او پرداختند و او را نيافتند، دانستند که او سپاه را ترک کرده است به ناچار قيس بن سعد با آنان نماز گزارد و پس از اداي نماز براي مردم خطبه خواند و آنان را به پايداري در برابر دشمن تشويق کرد و در تقبيح عبيداللَّه بن عباس سخن گفت، و سپس مردم را براي جنگ با سپاه معاويه فرا خواند و از منبر پايين آمد و با مردم به سوي دشمن حرکت کرد.[1] .

سخن او در تقبيح عمل عبيداللَّه اين است:

عبيداللَّه و پدرش عباس هيچ گاه منشأ خيري براي اسلام و مسلمين نبوده اند، لذاشما مردان، از اين که اميرتان دين خود را به دنيا، و عزت خود و سپاه تحت فرمانش را به مبلغي ناچيز فروخته است، سست و ضعيف نشويد و اجازه ندهيد اين گونه اتفاقات، به تصميم قبلي شما مبني بر ادامه جنگ خللي وارد نمايد و موجب تضعيف روحيه و کاهش معنويت و تزلزل اراده تان گردد.

قيس پس از ايراد اين سخنان در چنين شرايط حساس و سرنوشت سازي، فرماندهي و امارت سپاه را رسماً به عهده گرفت.

اما چيزي نگذشت که در ماه ربيع الاول گروه ديگري از لشکريان عراق اقدام به شورش نمودند و خيمه امام حسن عليه السلام را غارت کردند و حتي ابن بشير اسدي به جان آن حضرت سوءقصد کرد و ايشان را از ناحيه خاصره (استخوان پشت نشيمن گاه) به شدت مجروح ساخت، همراهان ناچار شدند حضرت را به اشارت خود ايشان به مدائن انتقال دهند تا در آن جا نزد حاکم مدائن «سعد بن مسعود ثقفي» که کارگزار اميرالمؤمنين عليه السلام بود و امام حسن عليه السلام هم او را ابقا نموده بود، بستري شود و ضمناً از گزند حوادث بعدي مصون بماند.[2] .







  1. ر. ک: همان مدرک، ص 42 - 40.
  2. رجال کشي، ص 112، ح 179.