آخرين سخن قنبر و شهادت او
درباريان نام قنبر را بردند و به دستور حجاج او را احضار کردند. وقتي قنبر وارد شد، حجاج خطاب به او گفت: تو کيستي؟ قنبر با بياني رسا و بدون هيچ خوف و ترسي خود را چنين معرفي کرد: أنا مولي من ضرب بسيفين و طعن برمحين، و صلي قبلتين و بايع البيعتين و هاجر الهجرتين و لم يکفر باللَّه طرفة عين، أنا مولي صالح المؤمنين و وارث النبيين و خيرالوصيين...؛ من غلام آن کسي هستم که با دو شمشير و دو نيزه مي جنگيد و به دو قبله نماز خواند و دو نوبت با رسول خدا صلي الله عليه و آله بيعت کرد و دو نوبت هجرت نمود و لحظه و چشم به هم زدني کافر نشد، من غلام صالح مؤمنانم و غلام وارث انبيا و بهترين اوصيا هستم.... چون حجاج اين سخنان را از قنبر شنيد، دستور داد گردن او را زدند و آن مرد خدا و يار و همراه امير مؤمنان عليه السلام را به شهادت رساندند.[1] .
يکي از روزها «حجاج بن يوسف ثقفي» به اطرافيان خود گفت: آرزومندم يکي از اصحاب علي را به چنگ آورم و با ريختن خونش به درگاه خداوند تقرب جويم!