برخورد صعصعه با معاويه











برخورد صعصعه با معاويه



سعيد بن عاص، حاکم کوفه پس از آن که نتوانست نارضايتي هاي مردم کوفه را خاموش کند، با موافقت عثمان سران کوفه را که از بزرگان بودند به شام تبعيد کرد که از جمله آنها صعصعه، مالک اشتر، علقمه و... بود.[1] .

پس از تبعيد به شام روزي معاويه آنان را جمع کرد و به خاطر اعتراض آنها به حاکم فاسق کوفه، آنان را توبيخ و تحقير کرده اما صعصعه که تاب و تحمل گزافه گويي هاي معاويه را نداشت، برخاست و پاسخ گستاخي هاي او را داد و خشم او را برانگيخت و معاويه آنان را از شام بيرون و به مدينه فرستاد.[2] .

در مدينه يکي از روزها که عثمان بالاي منبر بود، صعصعه از پاي منبر او برخاست و به اعتراض گفت: اي عثمان، تو از راه اسلام برگشته اي و در نتيجه مردم نيز از مسير اسلام منحرف گشته اند، به راه راست در آي تا مردم نيز به راه راست درآيند.

روزي ديگر، باز صعصعه برخاست و در مقام اعتراض به راه و رسم عثمان بسيار سخن گفت تا اين که عثمان به خشم آمد و به مردم گفت: اي مردم، اين آدم پر حرف و بيهوده گو نه از خدا چيزي مي داند و نمي داند که او در کجاست، حال مي خواهد مرا موعظه کند.

صعصعه بلافاصله گفت: اي عثمان، اين که گفتي من از خدا چيزي نمي دانم، بدان که: «فإنّ اللَّه رَبُّنا و ربُّ آبائنا الأولين؛ همانا، او پروردگار ما و پروردگار اجداد اولين ماست»؛ امّا اين که گفتي نمي دانم خدا در کجاست، بايد بگويم: «فإنّ اللَّه لَبِالمرصاد؛ همانا خداوند در کمين ستمگران است.» و بعد اين آيه را تلاوت کرد: «اُذِن لِلذين يُقاتَلونَ بأنّهم ظُلِموا و إنّ اللَّهَ عَلي نَصرهم لَقَدير؛[3] خداوند به کساني که مورد ظلم و ستم واقع شده اند اجازه پيکار داده است، و خداوند براي ياري و پيروزي ستمديدگان تواناست».

عثمان در پاسخ او گفت: اين آيه درباره ما و دوستان ما نازل شده که از مکه بنا حق رانده شديم، نه درباره شما!

صعصعه ساکت شد و در پاسخ عثمان چيزي نگفت[4] و قضاوت را به عهده تاريخ و آيندگان گذاشت.







  1. ر. ک: شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 129.
  2. ر. ک: شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 130.
  3. حج 22، آيه 38.
  4. الغدير، ج 9، ص 147؛ ر. ک: قاموس الرجال، ج 5، ص 122.