قَبيصه بن ضبيعه عبسي











قَبيصه بن ضبيعه عبسي



قبيصه از ياران اميرمؤمنان عليه السلام در جنگ نهروان بود و با خوارج نهروان مقابله کرد.[1] وي در زمان معاويه همراه «حجر بن عدي» عليه «زياد بن ابيه» حاکم کوفه که به مقام شامخ اميرالمؤمنين عليه السلام جسارت مي کرد، قيام کرد و سرانجام به شهادت رسيد.

طبري مي نويسد: پس از آن که بين حجر و قبيصه و ساير يارانش با مأموران زياد در حمايت از اميرالمؤمنين به مقاتله پرداختند، زياد دستور داد حجر و يارانش از جمله قبيصه را دستگير کردند و همه آنها را به سوي شام نزد معاويه بردند، ميانه راه به «جبّانة عرزم»[2] - وطن قبيصه - رسيدند. قبيصه به مأموران اسارتش - وائل بن حجر و کثير بن شهاب - گفت: اجازه دهيد در اين محل، دخترانم را ببينم و به آنها وصيت کنم؛ زيرا آنان نظاره گر وي بودند. مأموران پذيرفتند و او نزد دخترانِ گريانش رفت. ابتدا آنان را آرام کرد و سپس به تقواي الهي و صبر سفارش نمود و گفت:

فانّي أرجو من ربّي في وجههي هذا إحدي الحُسنين: إمّا الشهادة و هي السعادة و إمّا الانصراف إليکنّ في عافية، و إنّ الذي کان يُرزقکنّ و يکفيني مؤنتکنّ هو اللَّه تعالي - و هو حيٌ لا يموت - أرجو ألّا يُضِيّعَکنّ و أن يحفظني فيکنّ؛

از خداوند اميد يکي از دو نيکي را دارم: يا شهادت که سعادت است و يا بازگشت با عافيت به جانب شما. بدانيد ضامن روزي شما خداي تبارک و تعالي است. او زنده است و نمي ميرد و اميد دارم بر شما سخت نگيرد و مرا در ميان شما حفظ کند.

وي بعد از اين وصيت و سخنان از دخترانش جدا شد و هنگام برخورد با افراد قبيله اش مورد لطف و دعاي آنان نيز قرار گرفت.

سرانجام حجر با ديگر يارانش در «مرج عذراء» زنداني شدند و بعد از چندي نماينده معاويه سراغ آنان آمد و گفت: اگر از علي با لعن و نفرين بيزاري و برائت بجوييد، شما را آزاد مي کنيم، ولي اگر خودداري کنيد همه شما را مي کشيم. هيچ کدام از آنان نپذيرفتند و گفتند: ما هرگز چنين کاري را نخواهيم کرد. پس از اين، زندانيان مرج عذرا و ياران علي عليه السلام حاضر به برائت از مولايشان اميرالمؤمنين عليه السلام نشدند، مأموران دستور دادند قبرهاي حجر و يارانش را آماده کردند و کفن هايشان را نيز آوردند.

شب قبل از شهادت، حجر و يارانش تا صبح به نماز و عبادت مشغول بودند و هنگام صبح مأموران به سراغشان آمدند و گفتند: ما ديشب شما را در حال عبادت و نماز ديديم و خوب دعا مي کرديد، حال بگوييد نظرتان راجع به عثمان چيست؟ پاسخ دادند: وي اول کسي بود که حکم به جور و ستم کرد و کار ناحق انجام داد. مأموران گفتند: از علي برائت بجوييد. گفتند: ما ولايت علي عليه السلام را قبول کرده ايم و برائت مي جوييم از کسي که از علي برائت جويد. در اين هنگام هريک از مأموران يکي از ياران حجر را گرفتند تا به قتل برسانند، «قبيصه» در دست «ابي شريف بدي» افتاد، قبيصه به او گفت: بدترين مردم در ميان قوم من و تو در امان است، تو مرا نکش بگذار کسي ديگر مرا بکشد، لذا او از کشتن قبيصه پرهيز کرد و به سراغ «شريک بن شداد حضرمي» از ديگر ياران «حجر» رفت و او را کشت و «هدبة بن فياض قضاعي» - مأمور ديگر معاويه - نيز قبيصه را به شهادت رساند.[3] .

آري او و ديگر هم رزمان حجر، تنها به جرم دوستداري اميرالمؤمنين عليه السلام و مخالفت با زياد بن ابيه که به ساحت مقدس آن حضرت جسارت مي کرد به زندان رفتندو به شهادت رسيدند. خداوند روح بلند و پرآوازه شان را با ارباب و مولايشان اميرالمؤمنين عليه السلام محشور گرداند.







  1. ر. ک: تاريخ طبري، ج 5، ص 86.
  2. الاغاني، ج 17، ص 145: «عزرم».
  3. ر. ک: تاريخ طبري، ج 5، ص 275 270 266، تفصيل بيشتر اين داستان را در شرح حال «حجر بن عدي» آورده ايم.