اسلام عمّار











اسلام عمّار



عمار درباره اسلام خود چنين مي گويد: من به قصد ملاقات پيامبر صلي الله عليه و آله به خانه ارقم رفتم، صهيب بن سنان رومي را جلو درِ خانه منتظر ديدم، به او گفتم براي چه اين جا آمده اي؟ او هم به من گفت: تو براي چه آمده اي؟ گفتم: براي اين که داخل خانه شوم و کلمات و سخنان پيامبر را بشنوم. او هم گفت: من نيز براي همين منظور به اين جا آمده ام، لذا با هم بر رسول خدا صلي الله عليه و آله وارد شديم. آن حضرت ما را به اسلام دعوت کرد و ما هم پذيرفتيم و مسلمان شديم، تا آخر آن روز خدمت حضرت بوديم و چون شب فرا رسيد و تاريکي همه جا را فراگرفت با خوف و ترس به خانه هاي خود بازگشتيم.[1] .







  1. طبقات الکبري، ج 3، ص 247؛ اسد الغابه، ج 4، ص 44.