دلاوري علباء و شهادت او در نبرد جمل











دلاوري علباء و شهادت او در نبرد جمل



در هنگامه جنگ جمل شخصي به نام «عمرو بن يثربي» که از دلاوران قبيله ضبه بود، لگام شتر عايشه را به پسرش داد و خود به ميدان آمد و هماورد طلبيد، «علباء بن هيثم» به جنگ او آمد و جنگ سختي بين او و عمرو انجام شد و عاقبت علباء به دست «عمرو بن يثربي» به شهادت رسيد. پس از او «هند بن عمرو جبلي» و «زيد بن صوحان» را به شهادت رساند و باز هم هماورد طلبيد.

از اشعار ابن يثربي در جنگ جمل اشاره به کشتن علباء است او پس از آن که لگام شتر عايشه را به دست گرفت، چنين رجز خواند:


أرديتُ علباء و هنداً في طَلَق
ثم ابن صوحان خضيباً في عَلَق


قد سبق اليوم لنا ما قد سبق
و الوِترُ مِنّا في عديٍّ ذي الفَرَق


- علبا و هند را بر خس و خاشاک کشتم و سپس پسر صوحان را با خون خضاب بستم.

- امروز پيشرفت براي ما حاصل شد و خون خواهي ما از عدي بن حاتم باقي مانده است.[1] .

سپس ابن يثربي لگام شتر عايشه را رها کرد و باز به ميدان آمد و هماورد طلبيد و اين اشعار را مي خواند:


ان تقتلوني فأنا ابن يثربي
قاتلُ عِلباءَ و هند الجملي


ثم ابن صوحان علي دين عليّ

- اگر مرا بکشيد، من پسر يثربي هستم، قاتل علباء و هند جملي.

- و نيز قاتل پسر صوحان که بر دين علي است.[2] .

در اين موقع عمّار ياسر براي جنگ با او به ميدان آمد، در حالي که ضعيف ترين کسي بود که به ميدان رفت چون در سن نود سالگي بود و شمشيرش کوتاه و نيزه اش از همه باريک تر و ساق پايش از همه لاغرتر بود و «انا للَّه و انا اليه راجعون» مي گفت و توکل بر خدا کرد. همين که مقابل يک ديگر قرار گرفتند، عمّار چنان ضربه اي بر سر ابن يثربي زد که او نقش بر زمين شد و فوراً پاي او را گرفت و کشان کشان بر روي خاک به حضور حضرت علي عليه السلام آورد.

ابن يثربي از ترس جانش گفت: اي امير مؤمنان، مرا زنده نگه دار تا در رکاب تو بجنگم و اين بار از آنان همان گونه که از شما کشتم، بکشم!

امام علي عليه السلام فرمود: پس از اين که زيد و هند و علباء را کشته اي تو را زنده نگه دارم؟ هرگز خدا نخواهد.

ابن يثربي گفت: اي علي، اکنون که قصد کشتن مرا داري، بگذار رازي را نزديک صورتت بگويم.

امام عليه السلام فرمود: تو سرکش هستي و پيامبر صلي الله عليه و آله اخبار سرکشان را به من فرموده است و تو را در ميان آنها نام برده است.

عمرو بن يثربي گفت: به خدا قسم، اگر پيش تو مي رسيدم، بيني ات را چنان با دندان گاز مي گرفتم که از جا کنده شود. پس حضرت دستور داد گردن او را زدند و به جهنم روانه شد.[3] .







  1. همان، ص 258.
  2. تاريخ طبري، ج 4، ص 519.
  3. شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 259؛ تاريخ طبري، ج 4، ص 519؛ ر. ک: کامل ابن اثير، ج 2، ص 340.