عدي پس از شهادت امام علي











عدي پس از شهادت امام علي



عدي که اسلام واقعي را در تبعيت از خاندان رسول خدا مي ديد، پس از شهادت امير مؤمنان با سبط اکبر، امام حسن مجتبي عليه السلام بيعت نمود و اين عمل خود را عين اطاعت از امام علي عليه السلام مي دانست. او اولين کسي بود که براي ياري امام حسن عليه السلام در جنگ با معاويه وارد اردوگاه نخليه شد.[1] .

عدي پس از صلح امام حسن عليه السلام همواره وفاداري خود را به خاندان عصمت ابراز مي نمود. به عنوان نمونه وقتي که نزد معاويه بود و معاويه از او درباره شخصيت امام علي عليه السلام پرسيد، گفت:

اي معاويه، به خدا قسم علي عليه السلام بسيار دور انديش و با عزم و اراده اي راسخ و جسمي نيرومند بود، به عدالت سخن مي گفت و با قاطعيت فيصله مي داد، علم و حکمت از اطرافش مي جوشيد و از زرق و برق دنيا متنفر و با شب و تنهايي آن مأنوس بود، زياد اشک مي ريخت و بسيار فکر مي کرد، در خلوت ها از خود حساب مي کشيد، و بر گذشته دست ندامت مي سود. لباس کوتاه و زندگي فقيرانه را مي پسنديد.

اي معاويه، حضور او در ميان ما مانند يکي از ما بود، اگر چيزي از او مي خواستيم مي پذيرفت و اگر به حضورش مي رفتيم ما را نزديک خود مي برد و از ما فاصله نمي گرفت، و با اين همه آن قدر با هيبت بود که در حضورش جرأت سخن گفتن نداشتيم و آن قدر عظمت داشت که نمي توانستيم به او خيره شويم گويا از دهانش لؤلؤ سفيد کنار هم چيده نمايان مي شود، اهل دين را بزرگ مي شمرد و با فقرا و مساکين محبت مي ورزيد، هرگز افراد قوي از ظلم او در هراس نبودند و ضعيفان از عدالت او مأيوس نمي شدند، به خدا سوگند يک شب به چشم خود ديدم در ساعاتي که تاريکي شب خميه زده بود او در محراب عبادت ايستاده بود و اشک هايش بر چهره اش مي غلطيد، مانند مار گزيده اي به خود مي پيچيد و مانند مصيبت زده، مي گريست مثل اين است که الآن آوازش را مي شنوم که خطاب به دنيا مي کرد و مي گفت:

کان يقول: يا دنيا اليَّ تعرضتِ أم إليّ تشوّقت غُرّي غيري، لا حان حينک، قد طلقتک ثلاثاً لا رجعة لي فيک فعيشک حقير و خطرک يسير، آه من قلّة الزاد و بعد السفر و قلة الأنيس؛

اي دنيا متعرض من شده اي و به من روي آورده اي، برو ديگري را بفريب، اکنون وقت تو نيست، من تو را سه طلاقه کرده ام و رجوعي براي آن در کار نيست، زيرا خوشي تو ناچيز و اهميت و ارزشت اندک است، آه آه از توشه اندک و سفر دور و مونس اندک.

سخن عدي که به اين جا رسيد، معاويه به شدت متأثر گشت و بي اختيار اشک از چشمانش سرازير شد و با آستين خود، اشک هايش را خشک نمود، و گفت: «يرحم اللَّه ابا الحسن، کان کذلک؛ خداوند ابوالحسن را رحمت کند، به راستي او همان طور بود که تو گفتي.» اکنون بگو ببينم، حال درون تو در فراق او چگونه است؟

عدي گفت: صبر من در فراق او، شبيه مادري است که فرزندش را در دامنش سربريده باشند که هرگز اشک چشمش خشک نشود و اندوهش پايان نيابد.

معاويه گفت: آيا هرگز علي را فراموش مي کني؟

عدي گفت: حوادث روزگار کجا قادر است جلوه هاي هميشه زنده او را از ياد و خاطره ام محو کند.[2] .







  1. ر. ک: شرح ابن ابي الحديد، ج 16، ص 38.
  2. سفينة البحار، ج 2، ص 170، کلمه عدا.