ملاقات شريك با معاويه











ملاقات شريک با معاويه



مرزباني نقل مي کند: شريک بن حارث (اعور) از اصحاب علي عليه السلام بود و هنگامي که به نزد معاويه رفت، معاويه از وي پرسيد: نام تو چيست؟ گفت: شريک. پرسيد: نام پدرت چيست؟ گفت: اعور، معاويه در مقام توهين به او گفت: تو شريک هستي، ولي خدا شريک ندارد و تو پسر اعوري در حالي که سالم بهتر از اعور (يک چشم بودن) است و نيز تو بد خلق هستي، پس چگونه سرور و آقاي قوم خود شده اي؟

وي که مردي آگاه بود و در مکتب اميرالمؤمنين عليه السلام درس حرّيت و آزادگي آموخته بود، گفت: به خدا قسم، تو معاويه اي و معاويه نيست مگر سگي که «عوعو» مي کند، و تو پسر صخري، و سهل و راحتي بهتر از صخر و سختي است، و نيز تو پسر حرب (جنگ) مي باشي، در حالي که صلح بهتر از حرب است و نيز تو پسر اميه مي باشي و اميه کنيزي پست بود و تو پستي و ذلت را از او به ارث بردي، پس چگونه امير بر مؤمنان شدي؟

معاويه در برابر اين سخنان صريح و تند شريک، بسيار خوار و خفيف شد و گفت: بس است در برابر هر کدام از اهانت من يکي گفتي، اگر بيشتر بگويي، ظلم است. شريک نيز در برابر او اشعاري خواند که بيت اول آن اين است:


أيشتمني معاوية بن حرب
و سيفي صارم و معي لساني


- معاويه پسر حرب مرا شماتت مي کند، در حالي که شمشير برنده و زبان گويا با من است.

سپس معاويه، او را قسم داد که سکوت کند و ديگر جوابي ندهد، بعد وي را به خود نزديک کرد و کنار خود نشاند و رضايتش را حاصل کرد.[1] .







  1. اعيان الشيعه، ج 7، ص 344؛ معجم رجال الحديث، ج 9، ص 23.