توبيخ عبيداللَّه بن عباس و سعيد بن نمران











توبيخ عبيداللَّه بن عباس و سعيد بن نمران



ابو وداک مي گويد: زماني من در کوفه نزد حضرت علي عليه السلام بودم که سعيد بن نمران بر حضرت وارد شد، حضرت او و عبيداللَّه بن عباس را مورد توبيخ و سرزنش قرار داد که چرا با بسر بن ارطات جنگ نکرده اند. سعيد گفت: به خدا سوگند من آماده جنگ بودم ولي ابن عباس از ياري دادن به من خودداري کرد و از پيکار سرباز زد و هنگامي که بسر نزديک ما رسيد، من با عبيداللَّه بن عباس خلوت کردم و به او گفتم: پسر عمويت از تو و من با سستي در جنگ با بسر راضي نخواهد شد؛ اما او گفت: به خدا قسم ما توان جنگ با بسر را نداريم. در عين حال من به تنهايي ميان مردم رفتم و خدا را سپاس گفتم و افزودم که: اي مردم، هر کس در اطاعت ما و بيعت با اميرالمؤمنين علي عليه السلام است، پيش من بيايد. گروهي از آنها به من پاسخ مثبت دادند من با آنها جلو رفتيم و جنگ کوتاهي کرديم؛ اما مردم از دور من متفرق شدند و در نتيجه دست از جنگ برداشتم.[1] .

پس از اين مذاکره، حضرت بالاي منبر رفت و خطبه اي در مذمت جنايات بسر بن ارطات و توبيخ مردم کوفه در کوتاهي در جهاد در راه خدا ايراد کرد و در اين جا فرمود:

اللّهم إنّي قد مللتُهم و مَلُّوني، و سئِمتُهم و سَئمُوني، فأبدلني بهم خيراً منهم، أبدلهم بي شرّاً مني، اللّهم مِث قلوبُهم کما يُماث الملح في الماء؛

بار خدايا، من از اين مردم کوفه بي زار و دلتنگ شده ام و آنان هم از من ملول و سرگشته اند، پس بهتر از ايشان را به من عطا کن، و به جاي من بدتر از مرا به آنها عوض بده، بار خدايا دل هاي آنان را آب کن مانند نمک در آب... تا آخر خطبه.[2] .

سپس اميرالمؤمنين عليه السلام از منبر فرود آمد ولي مردم در جهاد با بسر بن ارطات باز هم کوتاهي کردند و تنها جارية بن قدامه سعدي پاسخ مثبت داد و حضرت او را با دو هزار نيرو، به تعقيب بسر فرستاد و او تا بصره و از آن به حجاز و يمن پيش رفت و بالاخره بسر و همراهانش فرار کرده و به شام گريختند و جاريه بدون آن که به او دست يابد با نيروهايش به کوفه بازگشت.[3] .







  1. همان، ص 15.
  2. نهج البلاغه، خطبه 25.
  3. ر. ک: شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 16؛ تفصيل داستان را در شرح حال «جارية بن قدامه» در همين اثر ملاحظه نماييد.