تذكراتي به ابو موسي در ماجراي حكميت











تذکراتي به ابو موسي در ماجراي حکميت



زماني که ابو موسي اشعري نماينده منتخب مردم عراق براي مذاکرات صلح عازم «دومة الجندل» محل برگزاري مذاکرات بود، شريح بن هاني دست او را گرفت و خطاب به وي گفت:

اي ابو موسي، تو به کاري بسيار بزرگ و سرنوشت ساز گماشته شده اي که شکست در آن، فاجعه دردناک و ضايعه اي جبران ناپذير براي اسلام و مسلمانان است و اگر فتنه و لغزش در آن روي دهد هرگز اصلاح نمي شود؛ زيرا تو در پايان اين مذاکرات چه به صلاح خويش رأي دهي و چه به ضرر خود، تصور مي شود حق است و آن را صحيح و مشروع مي پندارند، اگر چه ناحق و ناروا و باطل باشد.

اي ابوموسي، تو خود مي داني اگر معاويه بر مردم عراق حکومت کند آنان را نابود خواهد کرد و حال آن که اگر علي عليه السلام بر شاميان حاکم شود، کوچک ترين لطمه اي براي مردم شام در پي نخواهد داشت؛ بنابراين با دقت قدم بگذار و بدان چه مي کني. اي ابو موسي، در ضمن هنگامي که به کوفه آمده بودي و نيز موقعي که در کوفه فرماندار بودي از همراهي با علي عليه السلام در جريان جنگ جمل مخالفت مي کردي و مردم را از پيوستن به علي عليه السلام و ياري او در جنگ باز مي داشتي برخي از مردم اين را خيانت مي پندارند، بنابراين اگر امروز در امر مذاکرات شکست بخوري و امتيازي به نماينده شام بدهي، گمان مردم در مورد خيانت تو به يقين مي رسد و اميدشان به عاقبت اين مذاکرات، به يأس و نوميدي تبديل مي شود.

شريح در اين مورد اشعاري هم سرود.[1] .

ابوموسي، اين مرد نادان و مغرور گفت: براي قومي که مرا به خيانت متهم دارند پس سزاوار نيست مرا گسيل دارند که باطلي را از آنان دفع کنم يا حقي را برايشان بگيرم.[2] .

اشتباه ابوموسي از همين جا ناشي مي شد که فکر مي کرد مردم او را براي استيفاي حقشان صالح مي دانند، و نمي دانست و يا نمي خواست بداند که بزرگان و افراد فهيم جامعه اسلامي آن روز به حکميت او راضي نبوده و تنها جمعي به خاطر يماني بودن او و نيز لجبازي با مالک اشتر و ابن عباس و... وي را برگزيدند، و اصولا مسئله حکميت بر اساس حيله و تزوير معاويه و عمروعاص که قرآنها را بالاي نيزه کرده تا از شکست قطعي رهايي يابند به وجود آمده است.







  1. وقعة صفين، ص 533؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 242.
  2. وقعة صفين، ص 534.