عبدالرحمن بن ملجم مرادي (ابن ملجم)











عبدالرحمن بن ملجم مرادي (ابن ملجم)



عبدالرحمن بن ملجم مرادي معروف به «ابن ملجم» يکي از سپاهيان حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام بود که بعداً جزو خوارج درآمد و آن حضرت را به شهادت رساند و اشقي الاولين و الآخرين شد.

پس از قتل عثمان و بيعت مردم با علي عليه السلام امام نامه اي به حبيب بن منتجب حاکم يکي از مناطق يمن نوشت و ضمن دعوت از او خواست تا از مردم براي آن حضرت بيعت بگيرد و ده نفر از افراد ممتاز و برجسته و مورد اعتماد را نزد امام بفرستد تا آن حضرت باشند. حبيب با ديدن نامه بسيار شادمان شد و مردم نيز با کمال رغبت به دست حبيب با امير مؤمنان بيعت کردند. حبيب ده نفر را انتخاب کرد که ابن ملجم يکي از آنها بود و وقتي به مدينه رسيد ضمن تبريک خلافت به امام علي عليه السلام، گفت: سلام بر تو اي امام عادل، اي ماه تمام، اي شير شجاعت ميدان نبرد، درود خدا بر تو که تو را از تمام مردم افضل قرار داد، درود و صلوات خدا بر تو و بر آل تو... اي علي، شهادت مي دهم که تو به حق و صدق امير المؤمنيني، و همانا تو وصي رسول خدا صلي الله عليه و آله و خليفه بعد از او و وارث علم او هستي. اي علي، خدا لعنت کند کسي که حقت را انکار و مقامت را باور نکند، تو صبح کردي در حالي که امير و معتمد اسلام و ديانتي، هر آينه عدالت تو جهان را پر کرده و باران پي در پي و ابرهاي رحمت و رأفتت بر همگان برکت آورده است.

در اين موقع اميرالمؤمنين عليه السلام به صورت ابن ملجم نگاهي خاص انداخت و به جمع گروه هم توجهي کرد و همه را به خود نزديک کرد و در کنار خود نشاند. بعد نامه حبيب بن منتجب را به امام دادند، حضرت نامه را ملاحظه فرمود و بسيار مسرور شد و دستور داد به هر کدام از آنها هديه اي از لباس و غيره دادند. باز ابن ملجم برخاست و چند بيت شعر خواند و گفت: يا علي، هر جا مي خواهي ما را بفرست و خواهي ديد که ما با تمام قوا و مردان شجاع و باهوش در اجراي فرمانت هستيم.

اميرالمؤمنين کلام و خطابه او را نيکو شمرد و پرسيد: اسم تو چيست؟ گفت: اسم من عبدالرحمن است. فرمود: پسر کيستي؟ گفت: پسر ملجم. فرمود: آيا از مرادي هستي؟ پاسخ داد: آري. حضرت فرمود: انا للَّه و انا اليه راجعون، و لا حول و لا قوة الّا باللَّه العليّ العظيم.

اميرالمؤمنين عليه السلام پس از اين گفت و گو مرتب دست بر دست زد و کلمه استرجاع را تکرار نمود و باز پرسيد: راستي تو از مرادي هستي؟ گفت: آري، اين جا بود که حضرت اين شعر را خواند:


اريد حياته و يريد قتلي
عذيرک من خليلک من مرادي


- من قصد زندگاني او دارم ولي او قصد کشتن مرا، چه کسي عذرخواه اين دوست مرادي است.

با اين که ابن ملجم با امير مؤمنان عليه السلام بيعت کرد، ولي امام همواره او را قاتل خود مي خواند، تا اين که روزي ابن ملجم عرضه داشت: يا اميرالمؤمنين اگر چنين شناختي از من داريد، مرا بکشيد تا چنين واقعه اي پيش نيايد. امام عليه السلام در پاسخ او فرمود: «انّه لا يحلّ ذلک أن أقتل رجلاً قبل أن يفعل بي شيئاً؛ هرگز جايز نيست پيش از آن که جرمي از شخصي واقع شود، من او را بکشم.»

در همين نقل آمده: او در جنگ نهروان در رکاب اميرالمؤمنين عليه السلام جنگيد و پس از فتح و پيروزي به کوفه آمد و عرضه داشت: اي اميرالمؤمنين، آيا به من اجازه مي دهيد به مصر سفر کنم و خبر فتح و پيروزي شما را به اهل مصر بدهم؟ حضرت فرمود: براي چه مي خواهي اين خبر را به مصر برساني؟ گفت: براي ثواب و پاداش از خداوند و خوش حالي علاقه مندان و ناراحتي دشمنان شما. حضرت به او اجازه داد ولي در شهر کوفه که مي رفت و خبر فتح و پيروزي بر خوارج را اعلام مي کرد در محله بني تميم به قطامه برخورد کرد و از همان جا سرنوشت فکري ابن ملجم عوض شد و به عشق چهره زيباي قطامه حاضر شد علي عليه السلام را به قتل برساند.[1] ولي از قول بعضي مورخان و صاحب نظران استفاده مي شود که ابن ملجم در جنگ صفين از مارقين و خوارج شد و در جنگ نهروان حضور نداشته، بلکه درصدد قتل اميرالمؤمنين عليه السلام برآمده است.[2] .







  1. منهاج البراعه، ج 5، ص 130 - 127. البته اين قول با آنچه در بعضي از کتاب هاي تاريخ آمده که ابن ملجم در مکه طرح قتل حضرت علي عليه السلام را برنامه ريزي کرد که در ادامه آمده، مناسبت ندارد.
  2. ر. ک: درس هايي از نهج البلاغه، ج 3، ص 97.