عبدالرحمن بن عبد بن ابي الكنود











عبدالرحمن بن عبد بن ابي الکنود



شيخ طوسي «عبدالرحمن فرزند عبد بن کنود» را از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام به شمار آورده است.[1] .

مورخان حوادث و اخبار زيادي را از عبدالرحمن نقل کرده اند و معلوم مي شود که وي جزو ياران اميرالمؤمنين عليه السلام بوده و در جنگ صفين و نهروان در رکاب علي عليه السلام حضور داشته است.

به چند نمونه از نقل عبدالرحمن اشاره مي کنيم:

1 - نصر بن مزاحم از «عبدالرحمن بن عبيد» نقل مي کند: وقتي اميرالمؤمنين (در حالي که خداوند نصرت و پيروزي بر دشمن را به او عطا کرده بود) از بصره وارد کوفه شد و تمام اشراف و اهل بصره امام را همراهي مي کردند، اهل کوفه که در ميانشان قاريان قرآن و اشراف و بزرگان عراق بودند، به استقبال حضرت رفتند، آن روز دوشنبه دوازده رجب سال 36 هجري بود. اهل کوفه، حضرت را به خير و برکت دعا نمودند و از حضرت خواستند که در قصر دارالاماره سکونت نمايند، اما حضرت نپذيرفت و از آن جا به رحبه[2] رفتند و به مسجد اعظم شهر وارد شدند و دو رکعت نماز گزاردند، سپس بر فراز منبر آمدند و پس از حمد و ثناي الهي و درود بر پيامبر اسلام، مردم کوفه را موعظه کرده و فرمودند: شما را در اسلام فضيلتي است مادامي که بر اين آيين استوار باشيد و روش خود را در دفاع از اسلام تغيير ندهيد، تا آن جا که فرمود:

«ألا إنّ اخوف ما أخاف عليکم إتّباعُ الهوي و طولُ الأمل، فأما اتّباعُ الهوي فَيصُدُّ عن الحقّ، و أما طولُ الأمل فَيُنسي الآخرة، ألا إنّ الدنيا قد ترحَّلَت مُدبرة، وا لآخرة ترَّحلَت مقبلة، و لِکلِّ واحدٍ منهما بنون، فکونوا من أبناء الآخرة، اليوم عَملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عَمَل؛

اي مردم کوفه! آگاه باشيد که بيش از همانا چيزي که بر شما مي ترسم پيروي از هواي نفس و آرزوي دراز است؛ زيرا پيروي از هواي نفس بازدارنده از حق است و آرزوي دراز فراموش دهنده از آخرت است. آگاه باشيد دنيا در حال رفتن و آخرت در پيش رو و آمدن است، و براي هر کدام از دنيا و آخرت، فرزنداني است (يعني جمعي دنبال دنيا و جمعي دنبال آخرتند) ولي شما بکوشيد تا از فرزندان آخرت باشيد، و بدانيد امروز روز عمل و تلاش است نه حسابرسي و فرداي قيامت روز محاسبه است نه عمل.»

بعد اميرالمؤمنين عليه السلام از اين که خداوند او را ياري کرده و بر دشمن غالب نموده، سپاس و حمد به جاي آورد و سپس مردم کوفه را به تقواي الهي و بيعت از اهل بيت پيامبر دعوت نمود... به دنبال اين خطبه که اولين خطبه حضرت در کوفه بود، مالک بن حبيب يربوعي، رئيس پليس کوفه برخاست و گفت: يا اميرالمؤمنين، اجازه دهيد، گردن متخلفان از جهاد را بزنم! حضرت او را منع کرد و فرمود: خداوند چنين قضاوت نمي کند.[3] .

2 - از ديگر مواردي که نصر بن مزاحم و طبري از «عبدالرحمن بن عبيد» نقل خبر کرده اند، ملاقات جمعي از نمايندگان معاويه با اميرالمؤمنين علي عليه السلام در صفين است.

يکي از آنان به نام «حبيب بن مسلمه» در ضمن گفته هاي خود به اميرالمؤمنين عليه السلام پيشنهاد داد که از خلافت کناره گيري کند و کار را به شورا واگذارد! حضرت با جملاتي تند به او پاسخ داد و فرمود:

«و ما أنت لا اُمّ لک و الولاية و العزل و الدخول في هذا الأمر، اُسکت فإنّک لستَ هناک، و لا بأهلٍ لذاک؛

اي بي مادر! تو را چه کار به ولايت و عزل و نصب و دخالت در اين امر مهم، ساکت باش؛ زيرا تو نه موقعيتي چنيني داري و نه سزاوار اين اظهار نظرها مي باشي (يعني تو کوچک تر از آن هستي که در اين امر مهم که سرنوشت اسلام و مسلمين است، سخن بگويي).»[4] .

آنها چون نتوانستند با سخنان ناحق خود امام علي عليه السلام را مجاب کنند، بدون اخذ نتيجه به اردوگاه معاويه بازگشتند و به جنگ با اميرالمؤمنين عليه السلام ادامه دادند.







  1. رجال طوسي، ص 53، ش 11.
  2. رحبه، محلي در جلو مسجد کوفه بوده که در آن سکويي قرار داشته و حضرت عليه السلام بسيار اوقات روي آن مي نشستند و مشکلات مردم را رفع مي کردند.
  3. ر. ک: وقعة صفين، ص 3؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 3، ص 103.
  4. ر. ک: وقعة صفين، ص 200؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 7.