علي















علي



ايزد عطاش داد محمد را
نامش علي شناس و لقب کوثر


هنگامي که حضرت علي (ع) به دنيا آمد پدرش غايب بود و مادرش او را «اسد» يعني شير نام نهاد به نام پدرش.[1] وقتي ابوطالب آمد اين نام را نپسنديد و او را «علي» نام نهاد و از اين روي است که آن حضرت در رجزي که روز خيبر خواند از نامي که مادرش بر او گذاشته بود ياد کرد: «انا الذي سمّتني امّي حيدره؛ من آن کسي هستم که مادرم مرا حيدر ناميده است» و حيدر نام شير است.[2] در وجه تسميه آن حضرت به علي اقوال متعددي نقل شده است از آن جمله:

براي علو و برتري او با هر کسي که با او به مبارزه پرداخته است.

براي آنکه خانه ي او در بهشت در برابر خانه هاي پيمبران است و هيچ پيمبري خانه اش به بلندي خانه ي علي نيست.

براي آنکه هنگام فرود آمدن بتها از بام کعبه پا بر پشت پيغمبر (ص) نهاد و هيچ کس

[صفحه 2]

پا بر پشت پيغمبر (ص) ننهاده است.

براي آنکه تزويج او در بالاترين آسمانها بوده است و از ميان مردمان کسي تزويجش در آنجا نبوده است.

براي آنکه پس از پيغمبر خدا(ص) علم او از همه بيشتر بوده است.

مجلسي مي گويد: «لان له علو افي کل شئ: علي النسب، علي الاسلام، علي العلم، علي الزهد، علي السخا، علي الجهاد، علي الاهل، علي الولد، علي الصهّر؛[3] او در هر چيزي از ديگران برترست: در نسبت، در اسلام در دانش، در پارسايي، در بخشش، در جهاد، در خانواده، در فرزند، در دامادي»:

هذا علي علي في محاسنه

کانما حسبه ان يبلغ الاملا

و کم اقول و قد ابصرت طلعته

هذا الذي في طراز الله قد عملاً[4] .

نام علي چنان مبارک و فرخنده بود که هم در زمان آن حضرت رايج و متداول گرديد؛ چنانکه وقتي عبدا لله بن عباس از آن حضرت خواست تا نامي براي نوزادش برگزيند، حضرت نامش را علي و کنيه اش را ابوالحسن نهاد.[5] .

علي بن ظافرازدي کساني را که نامشان علي بوده در کتابي گرد آورده و از علي بن ابي طالب (ع) آغاز کرده است.[6] .

متنبي کلمه ي، «مبارک الاسم» را براي سيف الدوله به کاربرد به خاطر همين بود که نام او علي بوده است.[7] ديلمي از کتاب بشارة المصطفي چنين نقل مي کند که حضرت فاطمه عليها السلام هنگام ولادت آن حضرت گفته است که «.. به بيت الحرام وارد شدم و از ميوه ها روزيهاي بهشت خوردم. وقتي خواستم بيرون آيم از هاتف غيبي ندايي به

[صفحه 3]

گوشم رسيد که مي گويد اي فاطمه! او را علي نام کن خداي علي اعلي مي گويد نام او را از نام خود مشتق گردانيدم و او را به ادب خود متأدب ساختم و بر دشواريهاي علم خود او را آگاه گردانيدم. اوست که بتها را در خانه ام مي شکند و بر پشت بام خانه ام اذان مي گويد و مرا تقديس و تمجيد مي کند. خوشا به حال آنکه او را دوست دارد و فرمان برداري کند و واي بر آنکه او را دشمن دارد و نافرماني کند.[8] .

اشتقاق نام او از نام خداوند اشاره به آيه ي شريفه «و هو العلي العظيم» است.[9] .


صفحه 2، 3.








  1. اسد بن هاشم بن عبدمناف، ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج19، ص127.
  2. ابن عساکر، تاريخ مدينه دمشق (ترجمة الامام علي بن ابي طالب)، ج1، بي جا، بي نا، بي تا ص22.
  3. ابن عساکر، تاريخ مدينه دمشق (ترجمة الامام علي بن ابي طالب)، ج1، ص59.
  4. ثعالبي، ثمار القلوب في المضاف و المنسوب، ص36.
  5. ابن خلکان، و فيات الاعيان، ج3، ص274.
  6. ياقوت حموي، معجم الادبا، ج5، ص228.
  7. قلقشندي، صبح الاعشي، ج1، ص225.
  8. ديلمي، ارشاد القلوب، ص211.
  9. النبأ: آيه ي40.