يادآوري اهمّيّت مديريت ها











يادآوري اهمّيّت مديريت ها



يکي از روش هاي بازسازي نيروها، و بالابردن ميزان تعهّد و مسئوليّت پذيري آنان، يادآوري اهميّت و عظمت مديريت هاي واگذار شده مي باشد که امام علي عليه السلام پس از آنکه محمد بن ابي بکر را به فرماندهي سپاه مصر برگزيد به او نوشت:

وَاعْلَمْ - يَا مُحَمَّدُ بْنَ أَبِي بَکْرٍ - أَنِّي قَدْ وَلَّيْتُکَ أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي أَهْلَ مِصْرَ، فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَي نَفْسِکَ، وَأَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِينِکَ، وَلَوْ لَمْ يَکُنْ لَکَ إِلَّا سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ، وَلَا تُسْخِطِ اللَّهَ بِرِضَي أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ، فَإِنَّ فِي اللَّهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ، وَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ. صَلِّ الصَّلَاةَ لِوَقْتِهَا الْمُؤَقَّتِ لَهَا، وَلَا تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ، وَلَا تُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لِاشْتِغَالٍ. وَاعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَيْ ءٍ مِنْ عَمَلِکَ تَبَعٌ لِصَلَاتِکَ.

ومنه: فَإِنَّهُ لَا سَوَاءَ، إِمَامُ الْهُدَي وَإِمَامُ الرَّدَي، وَوَلِيُّ النَّبِيِّ، وَعَدُوُّ النَّبِيِّ. وَلَقَدْ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وسلم:

«إِنِّي لَا أَخَافُ عَلَي أُمَّتِي مُؤْمِناً وَلَا مُشْرِکاً؛ أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِيمَانِهِ، وَأَمَّا الْمُشْرِکُ فَيَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْکِهِ. وَلکِنِّي أَخَافُ عَلَيْکُمْ کُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ، عَالِمِ اللِّسَانِ، يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ، وَيَفْعَلُ مَا تُنْکِرُونَ».

«اي محمد بن ابي بکر! بدان، که من تو را سرپرست بزرگ ترين لشکرم يعني لشکر مصر، قرار دادم، بر تو سزاوار است که با خواسته هاي دل مخالفت کني، و از دين خود دفاع نمايي، هرچند ساعتي از عمر تو باقي نمانده باشد، خدا را در راضي نگهداشتن مردم به خشم نياور، زيرا خشنودي خدا جايگزين هر چيزي بوده امّا هيچ چيز جايگزين خشنودي خدا نمي شود، نماز را در وقت خودش به جاي آر، نه اينکه در بيکاري زودتر از وقتش بخواني، و به هنگام درگيري و کار آن را تأخير بياندازي، و بدان که تمام کردار خوبت در گرو نماز است.

(قسمتي از نامه)

امام هدايتگر، و زمامدار گمراهي هيچگاه مساوي نخواهند بود، چنانکه دوستان پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم و دشمنانش برابر نيستند، پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم به من فرمود:

(بر امّت اسلام، نه از مؤمن و نه از مشرک هراسي ندارم، زيرا مؤمن را ايمانش بازداشته، و مشرک را خداوند به جهت شرک او نابود مي سازد، من بر شما از مرد منافقي مي ترسم که دروني دو چهره، و زباني عالمانه دارد، گفتارش دلپسند و رفتارش زشت و ناپسند است).»[1] .

و به يکي ديگر از مديران سياسي خود در همين رابطه نوشت.

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّکَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَي إِقَامَةِ الدِّينِ، وَأَقْمَعُ بِهِ نَخْوَةَ الْأَثِيمِ، وَأَسُدُّ بِهِ لَهَاةَ الثَّغْرِ الَْمخُوفِ. فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ عَلَي مَا أَهَمَّکَ، وَاخْلِطِ الشِّدَّةَ بِضِغْثٍ مِنَ اللِّينِ، وَارْفُقْ مَا کَانَ الرِّفْقُ أَرْفَقَ، وَاعْتَزِمْ بِالشِّدَّةِ حِينَ لَا تُغْنِي عَنْکَ إِلَّا الشِّدَّةُ. وَاخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَکَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ، وَأَلِنْ لَهُمْ جَانِبَکَ، وَآسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ، وَالْإِشَارَةِ وَالتَّحِيَّةِ، حَتَّي لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِکَ، وَلَا يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ، وَالسَّلَامُ.

«پس از ياد خدا و درود! همانا تو از کساني هستي که در ياري دين از آنها کمک مي گيرم، و سرکشي و غرور گناهکاران را در هم مي کوبم، و مرزهاي کشور اسلامي را که در تهديد دشمن قرار دارند حفظ مي کنم، پس در مشکلات از خدا ياري جوي، و درشتخويي را با اندک نرمي بياميز، در آنجا که مدارا کردن بهتر است مدارا کن، و در جايي که جز با درشتي کار انجام نگيرد، درشتي کن، پرو بالت را برابر رعيّت بگستران، با مردم گشاده روي و فروتن باش، و درنگاه و اشاره چشم، در سلام کردن و اشاره نمودن با همگان يکسان باش، تا زورمندان در ستم تو طمع نکنند، و ناتوانان از عدالت تو مأيوس نگردند. با درود.»[2] .

و براي نشان دادن الگوهاي موفّق در مديريت هاي سياسي، و نظامي در نامه اي که به مردم مصر نوشت، ويّگي هاي مالک اشتر را براي مردم مصر يک به يک بازگو مي کند تا انسانهاي الگو پذير از مردان توانا الگو گيرند و انسانهاي ناتواندر خودسازي خود بکوشند.

امام در نامه 38 خطاب به مردم مصر نوشت:

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْکُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ، لَا يَنَامُ أَيَّامَ الْخَوْفِ، وَلَا يَنْکُلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ، أَشَدَّ عَلَي الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّارِ، وَهُوَ مَالِکُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ، فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِيعُوا أَمْرَهُ فِيَما طَابَقَ الْحَقَّ، فَإِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اللَّهِ، لَا کَلِيلُ الظُّبَةِ، وَلَا نَابِي الضَّرِيبَةِ: فَإِنْ أَمَرَکُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا، وَإِنْ أَمَرَکُمْ أَنْ تُقِيمُوا فَأَقِيمُوا، فَإِنَّهُ لَا يُقْدِمُ وَلَا يُحْجِمُ، وَلَا يُؤَخِّرُ وَلَا يُقَدِّمُ إِلَّا عَنْ أَمْرِي. وَقَدْ آثَرْتُکُمْ بِهِ عَلَي نَفْسِي لِنَصِيحَتِهِ لَکُمْ، وَشِدَّةِ شَکِيمَتِهِ عَلَي عَدُوِّکُمْ.

«پس از ستايش پروردگار! من بنده اي از بندگان خدا را به سوي شما فرستادم، که در روزهاي وحشت، نمي خوابد، و در لحظه هاي ترس از دشمن روي نمي گرداند، بر بدکاران از شعله هاي آتش تندتر است، او مالک پسر حارث مَذحجي است، آنجا که با حق است، سخن او را بشنويد، و از او اطاعت کنيد، او شمشيري از شمشيرهاي خداست، که نه تيزي آن کُند مي شود، و نه ضربت آن بي اثر است، اگر شما را فرمان کوچ کردن داد، کوچ کنيد، و اگر گفت بايستيد، بايستيد، که او در پيش روي و عقب نشيني و حمله، بدون فرمان من اقدام نمي کند. مردم مصر! من شما را بر خود برگزيدم که او را براي شما فرستادم، زيرا او را خيرخواه شما ديدم، و سرسختي او را در برابر دشمنانتان پسنديدم.»[3] .









  1. نامه 27 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف.
  2. نامه 46 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف.
  3. نامه 38 که اسناد و مدارک آن به شرح زير است:

    1- تاريخ طبري ج4 ص172 وج3 ص127سنه38:طبري شافعي (متوفاي310ه)

    2- کتاب الغارات ج 1 ص 266: ابن هلال ثقفي (متوفاي 283 ه)

    3- کتاب صفين ص 122: نصر بن مزاحم (متوفاي 202 ه)

    4- تاريخ يعقوبي (ابن واضح) ج2 ص194: يعقوبي (متوفاي 292 ه)

    5- البيان والتبيين ج 3 ص 257: جاحظ (متوفاي 255 ه)

    6- تاريخ کامل ج 3 ص 177:ابن أثير شافعي (متوفاي 606 ه).