عزل فرماندار نالايق











عزل فرماندار نالايق



مشکل امام علي عليه السلام در کارهاي اجرائي کشور اين بود که به ميزان نياز از نيروهاي انساني متعهّد و کارآمدي برخوردار نبود.

افرادي باتقوي، مؤمن، خوب و سالم در جمع ياران امام وجود داشتند، امّا مديران لايقي نبودند، آينده نگر و زرنگ و سياستمدار نبوده، در برابر دشمنان اسلام کوتاهي مي کردند.

و در مقابل، افراد زرنگ و سياستمداري وجود داشتند که ايمان و پرهيزکاري آنان ضعيف بود،

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به ناچار (زياد بن أبيه) را بر اهواز و بصره با نظارت ابن عبّاس، مأموريت داد،

و در دستورالعمل حکومتي نيز به او هشدار داد و نوشت:

وَإِنِّي أُقْسِمُ بِاللَّهِ قَسَماً صَادِقاً، لَئِنْ بَلَغَنِي أَنَّکَ خُنْتَ مِنْ فَيْ ءِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئاً صَغِيراً أَوْ کَبِيراً، لَأَشُدَّنَّ عَلَيْکَ شَدَّةً تَدَعُکَ قَلِيلَ الْوَفْرِ، ثَقِيلَ الظَّهْرِ، ضَئِيلَ الْأَمْرِ، وَالسَّلَامُ.

همانا من، براستي بخدا سوگند مي خورم، اگر به من گزارش کنند که در بيت المال خيانت کردي، کم يا زياد، چنان بر تو سخت گيرم که کم بهره شده، و در هزينه عيال، درماني، و خوار و سرگردان شوي. با درود.[1] .

امّا باز هم نگرانِ کار او بود که نامه 21 را پس از شروع ار به او نوشت:

فَدَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِداً، وَاذْکُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً، وَأَمْسِکْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِکَ، وَقَدِّمِ الْفَضْلَ لِيَوْمِ حَاجَتِکَ. أَتَرْجُو أَنْ يُعْطِيَکَ اللَّهُ أَجْرَ الْمُتَوَاضِعِينَ وَأَنْتَ عِنْدَهُ مِنَ الْمُتَکَبِّرِينَ! وَتَطْمَعُ - وَأَنْتَ مُتَمَرِّغٌ فِي النَّعِيمِ، تَمْنَعُهُ الضَّعِيفَ وَالْأَرْمَلَةَ - أَنْ يُوجِبَ لَکَ ثَوَابَ الْمُتَصَدِّقِينَ؟ وَإِنَّمَا الْمَرْءُ مَجْزِيٌّ بِمَا أَسْلَفَ وَقَادِمٌ عَلَي مَا قَدَّمَ، وَالسَّلَامُ.

«اي زياد، از اسراف بپرهيز، و ميانه روي را برگزين، از امروز به فکر فردا باش، و از اموال دنيا به اندازه کفاف خويش نگهدار، و زيادي را براي روز نيازمنديت در آخرت پيش فرست. آيا اميدداري خداوند پاداش فروتنان را به تو بدهد در حالي که از متکبّران باشي؟ و آيا طمع داري ثواب انفاق کنندگان را دريابي در حالي که در ناز و نعمت قرار داري؟ و تهيدستان و بيوه زنان را از آن نعمت ها محروم مي کني؟ همانا انسان به آن چه پيش فرستاده، و نزد خدا ذخيره ساخته، پاداش داده خواهد شد. با درود.»[2] .

سرانجام زياد پس از خيانت هاي مالي به سوي معاويه گريخت.

امام گرچه کميل بن زياد علاقه داشت که دعاي کميل به نام او معروف شد، او فردي با ايمان و مُخلص، امّا در امور مديريت نظامي و سياسي ضعيف بود، و به جاي ايستادگي در برابر دشمن، سُستي بخرج مي داد.

کميل فرماندار امام علي عليه السلام در شهر مرزي «هيت» بود و نتوانست جلوي يورش ها و تجاوزات سربازان معاويه را بگيرد،

و بدون نقشه اي حساب شده براي جبران يورشهاي معاويه به يکي از شهرهاي مرزي شام «قرقيسا» حمله کرد که بهانه ديگري به دست معاويه داد.

و مورد نکوهش حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام قرار گرفت و عزل گرديد.

امام علي عليه السلام در نامه اي با نگراني تمام به او نوشت که:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ تَضْيِيعَ الْمَرْءِ مَا وُلِّيَ، وَتَکَلُّفَهُ مَا کُفِيَ، لَعَجْزٌ حَاضِرٌ، وَرَأْيٌ مُتَبَّرٌ.

وَإِنَّ تَعَاطِيَکَ الْغَارَةَ عَلَي أَهْلِ قِرْقِيسِيَا، وَتَعْطِيلَکَ مَسَالِحَکَ الَّتِي وَلَّيْنَاکَ - لَيْسَ بِهَا مَنْ يَمْنَعُهَا، وَلَا يَرُدُّ الْجَيْشَ عَنْهَا - لَرَأْيٌ شَعَاعٌ.

فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِکَ عَلَي أَوْلِيَائِکَ، غَيْرَ شَدِيدِ الْمَنْکِبِ، وَلَا مَهِيبِ الْجَانِبِ، وَلَا سَادٍّ ثُغْرَةً، وَلَا کَاسِرٍ لِعَدُوٍّ شَوْکَةً، وَلَا مُغْنٍ عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ، وَلَا مُجْزٍ عَنْ أَمِيرِهِ.

«پس از ياد خدا و درود! سُستي انسان در انجام کارهايي که بر عهده اوست، و پافشاري در کاري که از مسؤوليّت او خارج است، نشانه ناتواني آشکار، و انديشه ويرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم «قرقيسا»، در مقابل رها کردن پاسداري از مرزهايي که تو را بر آن گمارده بوديم و کسي در آنجا نيست تا آنجا را حفظ کند، و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، انديشه اي باطل است.

تو در آنجا پُلي شده اي که دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند، نه قدرتي داري که با تو نبرد کنند، و نه هيبتي داري از تو بترسند و بگريزند، نه مرزي را مي تواني حفظ کني، و نه شوکت دشمن را مي تواني درهم بشکني، نه نيازهاي مردم ديارت را کفايت مي کني، و نه امام خود را راضي نگه مي داري.»[3] .









  1. نامه 20 که اسناد و مدارک آن به شرح زير است:

    1- أنساب الاشراف ج2 ص162 و163 ح182: بلاذري (متوفاي 279 ه)

    2- تاريخ ابن واضح ج2 ص204: ابن واضح (متوفاي 292 ه)

    3- کتاب محاسن و مساوي ج2 ص201: بيهقي شافعي (متوفاي 569 ه)

    4- تاريخ طبري ج 4 ص 163: طبري شافعي (متوفاي 310 ه)

    5- کتاب فهرست ص 131: ابن نديم (متوفاي 438 ه)

    6- کتاب الجمل ص 210: شيخ مفيد (متوفاي 413 ه).

  2. نامه 21 که اسناد و مدارک آن به شرح زير است:

    1- أنساب الاشراف ج 2 ص 169 و 165: بلاذري (متوفاي 279 ه)

    2- شرح نهج البلاغه ج15 ص139:ابن ابي الحديد معتزلي(متوفاي656ه)

    3- منهاج البراعة ج 3 ص 38: ابن راوندي (متوفاي 573 ه)

    4- غرر الحکم ج 4 ص 536 و 33 و 436: آمدي (متوفاي 588 ه)

    5- غرر الحکم ج3 ص85 و ج 2 ص210: آمدي (متوفاي 588 ه)

    6- بحار الانوار ج33 ص490 ح696: مجلسي (متوفاي 1110 ه).

  3. نامه 61 نهج البلاغه (کميل بن زياد تا سن 90 سالگي زنده بود که به دست حجاج بن يوسف ثقفي به شهادت رسيد).