اهميّت دادن به مباحث بينشي
تاچرائي کار و مديريت را درک نموده با مشکلات آن به درستي مقابله کنند. انسان الهي با باورهاي ديني، معتقد است که همه بايدها و نبايدها را خداي انسان آفرين مشخص فرموده و به صورت وحي الهي و قرآن متکامل فرو فرستاده است. پس انسان هدايت لازم شده است، و راه و رسم زندگي او تعيين گرديده و روابط اجتماعي و اصول مديريتي او تدوين يافته است، بنابراين انسان تنها نيست و رهنمودهاي پروردگار نظام هستي رهنمون اوست و پاداش دهنده اعمال او، و جبران کننده ضعف ها و دردها و کاستي هاي اوست، امّا اگر مباحث بينشي را طرد کرديم يا نسبت به آن بي تفاوت باشيم، تفکّر مادّي بر انسان حاکم است و انسان مادّي تنهاست و معتقد است که: قبل از او طرح و برنامه اي نبوده و هم اکنون نيز وجود ندارد. بايدها و نبايدها در اختيار اوست. کسي نمي تواند براي انسان وظيفه اي تعيين نمايد. اين انسان با چنين گرايشي به مرز «خود پرستي» و «خود مداري» و استبداد فکري کشانده شده که هيچگونه تضميني در مديريت او وجود ندارد. در مديريت اسلامي، «مباحث بينشي» نقش کليدي را دارند، زيرا راه و رسم مديريت صحيح، و روش هاي برخورد با ديگران، همه به نوع بينش و گرايش مدير مربوط مي شود که حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در نامه هاي گوناگون، نهج البلاغه، روش گزينش مديران را توضيح داده و معيارها را بر أساس تقوي، ايمان، عدالت، امانتداري، ترس از معاد، قدرت و توانائي لازم، قاطعيّت، مسئوليت پذيري معرّفي مي فرمايد. حضرت يوسف که پيشنهاد مديريت اقتصادي خود را به پادشاه مصر مطرح مي کند به 2 اصل اساسي اشاره مي فرمايد: قال اجعلني علي خزائن الارض اني حفيظ عليم «مرا براي خزينه داري مملکت و اداره اقتصادي کشور منصوب کن زيرا من راه هاي حفظ و نگهداري را مي دانم.»[1] . الف- تخصّص در مديريت اقتصادي «عليم» ب- تعهّد و احساس مسئوليت نسبت به مسائل اقتصادي کشور «حفيظ» يعني تنها علم مديريت اقتصادي و تخصّص کافي نيست و تعهّد بدون تخصّص نيز کار ساز نمي باشد. که اين دو أصل ارزشمند به مباحث بينشي وابسته است.
تحقّق اصول صحيح «مديريت» بدون مباحث بينشي، ممکن نيست، و بدون عقيده و ايمان و باورهاي متکامل فکري اسلام نمي توان انتظار سلامت و سعادت را داشت مديريت ها به روش و متدکار مديران بستگي کامل دارند و مديران براي حرکت صحيح، و چگونه بودن! و چگونه ساختن، به مباحث بينشي محتاجند.