مديريت هايي كه در مرز منافع شخصي، طبقات حاكم، احزاب...











مديريت هايي که در مرز منافع شخصي، طبقات حاکم، احزاب سياسي، اصناف مشخصي پديد آمدند



1- مديريت مالتوزيانيسم (Malthusianisme) که بر اساس سود جوئي و منافع شخصي کار مي کند.

2- مديريت اکسپانسيونيسم (Expansionism) طرفداران توسعه اراضي حتي به وسيله دخالت نظامي يا سياسي، مانند: صهيونيسم بين المللي.

3- مديريت سنديکاليسم (Syndicalisme) که براي منافع سازمان اصناف در يک کشوري فعّال است.

4- مديريت فيزيوکراسي (Physiocratcy) که بر اساس سود جوئي و منافع شخصي تبيين مي شود که با کاپيتالسيم و يوتيليتاريانيسم هماهنگ است.

5- مديريت فئودالسيت ها (Feudalism) که منافع خان و ارباب و مالکين بزرگ را مورد توجه قرار مي دهد.

6- مديريت پلوتوکراسي (Plutcracy) که مديريت سياسي، اقتصادي جامعه در دست سرمايه داران بزرگ است.

7- مديريت اريستوکراسي (Aristoctdcy) که اشراف و طبقه مرفه مديريت را در دست گيرند و براي منافع همين طبقه فعّال باشند.

چنين طرز تفکري در بسياري از حکومت هاي استبدادي مطرح است که منافع ملّت ها و امّت ها را فداي يک طبقه خاص، اشراف، سرمايه داران، نخبگان، زورمداران مي کنند،

و از انواع آزادي، انتخاب، اصالت ها و ارزش هاي انساني خبري نيست،

ملاک برّرسي ها در حکومت و مديريت رأي شخص يا اشخاص زور مدار و متموّل است،

حق و حقيقت مطرح نيست و همه انسان ها و تمام امکانات سياسي، اقتصادي تنها در خدمت يک گروه ممتاز سلطه گر است

مديريت از نوع اليگارشي يا تيموکراسي يا اريستوکراسي از نظر:

الف- هدفداري و سمت گيري

ب- شکل گيري و گسترش

ج- اخلاق مديريتي و مديران

د- مناسبات انساني و روابط اخلاقي، اجتماعي با مردم نيز وابسته به بينش و آراء و منافع تنها يک طبقه، يک گروه اشراف خواهد بود و در پيدايش و تداوم، وابسته و محدود است.

اين دسته از حکومت ها و مديريت ها از نظر قرآن و نهج البلاغه مردود مي باشند، زيرا در قرآن و نهج البلاغه حکومت و مديريت تکيه گاهاي ارزشمندي دارند که نمي توان در مديريت اسلامي تئوري مديريت اليگارشي يا اريستوکراسي را پذيرفت، مانند:

1- حکومت و مديريت اسلامي وابسته به طبقه و گروه خاصّي نيست.[1] .

2- شرائط حکومت و مديريت به تقوي و پاکيزگي و ارزش هاي اخلاقي تکيه دارد

(ان اکرمکم عنداللَّه اتقياکم) 13 حجرات

پس بي تقواها و انسان هاي بدون ايمان از هر طبقه و گروهي که باشند نمي توانند در حکومت و مديريت اسلامي راه يابند.

3 - اصول و مقررات حکومت و مديريت اسلامي را خداي انسان آفرين مشخص مي کند که اسير فکر و وابستگي هاي قانونگذاران بشري نمي باشد.[2] .

4- هدفداري مديريت اسلامي جهان شمول است، همه انسان ها را شامل مي شود و براي منافع بشريت تلاش خواهد کرد.[3] .

5- مديريت اسلامي با اينکه بر أساس مقررات الهي است، امّا از نظر اجرائي و کاربردي، شورائي است که با انواع حکومت هاي مطلقه و استبدادي مخالفت دارد.[4] .

امام علي عليه السلام به مالک اشتر رهنمود مي دهد که با يک طبقه ممتاز اجتماعي روابط نداشته باشد، بلکه از آنها در برابر محرومان و ديگر طبقات ضعيف جامعه، چشم پوشد،

يعني: سَمت گيري مديريت اسلامي، محروم پروري و ظالم ستيزي است

و آنگاه هشدار مي دهد که از ثروتمندان و نخبگان ناراضي هرگز نهراسد و در مقابل به جلب رضايت عمومي بپردازد که امروزه اينگونه نگرش ها را (تئوري هاي انساني، و مردم دوستي، و ديگر دوستي و دموکراسي) مي نامند.

فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ بِرِضَي الْخَاصَّةِ، وَإِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ رِضَي الْعَامَّةِ.

«که همانا خشم عمومي مردم خشنودي خواص را از بين مي برد، امّا خشم خواص را خشنودي همگان بي أثر مي کند.»[5] .

مي بينيم که در اين ديدگاه مديريتي هرگونه گرايش به سرمايه داران، طبقات ممتاز اجتماعي نفي مي گردد آنگاه به نقد و ارزيابي روانشناسي طبقات ممتاز و زورمداران و رفاه زدگان مي پردازد مي فرمايد:

وَلَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ أَثْقَلَ عَلَي الْوَالِي مَؤُونَةً فِي الرَّخَاءِ، وَأَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِي الْبَلَاءِ، وَأَکْرَهَ لِلْإِنْصَافِ، وَأَسْأَلَ بِالْإِلْحَافِ، وَأَقَلَّ شُکْراً عِنْدَ الْإِعْطَاءِ، وَأَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ، وَأَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّةِ.

«خواصّ جامعه همواره بار سنگيني را بر حکومت تحميل مي کنند زيرا در روزگار سختي ياريشان کمتر، و در اجراي عدالت از همه ناراضي تر، و در خواسته هايشان پافشارتر، و در عطا و بخشش ها کم سپاس تر، و به هنگام منع خواسته ها دير عذر پذيرتر، و در برابر مشکلات کم استقامت تر مي باشند»[6] .

بنابر اين در حکومت و مديريت اسلامي، اشراف، نخبگان، طبقات ممتاز اجتماعي و خواص نمي توانند نقش تعيين کننده اي داشته باشند،

مديريت اسلامي، ضد مديريت اليگارشي و تيموکراسي و اريستوکراسي و هر نوع حکومت و مديريتي است که خواص در آن نقش دارند و تنها براي يکي از طبقات اجتماعي تلاش مي نمايند.[7] .

در اينجا لازم است به انواع مديريت هائي که از نوع نگرش حکومت و دولت منشأ مي گيرند اشاره شود، چون دولت ها و حکومت هستند که مديريت ها را پديد مي آورند و اگر مخالف منافعشان باشد تغيير مي دهند و مديريتي به وجود مي آورند که در خدمت منافع استعماري آنان باشد،

حکومت هاي استبدادي ناگزيرند يکي از مواضع متفاوت ياد شده را داشته باشند.









  1. قل انما اعظکم بواحدة ان تقوما للَّه مثني و فرادي (آيه 46 سوره سبأ).
  2. الا يعلم من خلق فهو اللطيف الخبير آيه 14 سوره الملک).
  3. و ان تقوموا لليتامي بالقسط (سوره نساء، آيه 127)

    و نريد ان نمنّ علي الّذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلم الوارثين (سوره قصص، آيه 5).

  4. و شاورهم في الامر (آيه 159 سوره آل عمران) و امرهم شوري بينهم (آيه 38 سوره شوري).
  5. نامه 53 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلف.
  6. نامه 53 نهج البلاغه.
  7. ولا تأکلوااموالکم بينکم بالباطل و تدلوابها الي الحکام (آيه 188 سوره بقره).