تواضع و فروتني











تواضع و فروتني



يکي ديگر از اصول مديريت اسلامي رعايت تواضع و فروتني با مردم است که از مباني اعتقادي پديد مي آيد، زيرا احترام به مردم، عشق ورزيدن نسبت به مردم پشتوانه اعتقادي لازم دارد.

امام علي عليه السلام در نامه 19 به يکي از استاندارانش که در سرزمين غير اسلامي حکومت مي کرد و با مردمي آتش پرست در رابطه بود، نوشت:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِکَ شَکَوْا مِنْکَ غِلْظَةً وَقَسْوَةً، وَاحْتِقَاراً وَجَفْوَةً، وَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلاً لِأَنْ يُدْنَوْا لِشِرْکِهِمْ، وَلَا أَنْ يُقْصَوْا وَيُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ، فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اللِّينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّةِ، وَدَاوِلْ لَهُمْ بَيْنَ الْقَسْوَةِ والرَّأْفَةِ، وَامْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ التَّقْرِيبِ وَالْإِدْنَاءِ، وَالْإِبْعَادِ وَالْإِقْصَاءِ. إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

«پس از نام خدا و درود. همانا دهقانان مرکز فرمانداريت، از خشونت و قساوت و تحقير کردن مردم و سنگدلي تو شکايت کردند، من درباره آنها انديشيدم، نه آنان را شايسته نزديک شدن يافتم، زيرا که مشرکند، و نه سزاوار قساوت و سنگدلي و بدرفتاري هستند زيرا که با ما هم پيمانند، پس در رفتار با آنان، نرمي و درشتي را بهم آميز، رفتاري توأم با شدّت و نرمش داشته باش، اعتدال و ميانه روي را در نزديک کردن يا دور نمودن، رعايت کن.»[1] .

درست است که مردم آن سامان مسلمان نيستند، امّا در ديدگاه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام تمام انسان ها محترمند و بايد با آنها برخورد صحيح شود.

تا فرماندار امام علي عليه السلام در شهر بصره با برخي از قبائل بدرفتاري مي کند، و به امام گزارش مي رسد، فوراً عکس العمل نشان مي دهد و نامه 18 را به ابن عبّاس مي نويسد که:

وَاعْلَمْ أَنَّ الْبَصْرَةَ مَهْبِطُ إِبْلِيسَ، وَمَغْرِسُ الْفِتَنِ، فَحَادِثْ أَهْلَهَا بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِمْ، وَاحْلُلْ عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِمْ.

وَقَدْ بَلَغَنِي تَنَمُّرُکَ لِبَنِي تَمِيمٍ، وَغِلْظَتُکَ عَلَيْهِمْ، وَإِنَّ بَنِي تَمِيمٍ لَمْ يَغِبْ لَهُمْ نَجْمٌ إِلَّا طَلَعَ لَهُمْ آخَرُ، وَإِنَّهُمْ لَمْ يُسْبَقُوا بِوَغْمٍ فِي جَاهِلِيَّةٍ وَلَا إِسْلَامٍ، وَإِنَّ لَهُمْ بِنَا رَحِماً مَاسَّةً، وَقَرَابَةً خَاصَّةً، نَحْنُ مَأْجُورُونَ عَلَي صِلَتِهَا، وَمَأْزُورُونَ عَلَي قَطِيعَتِهَا. فَارْبَعْ أَبَا الْعَبَّاسِ، رَحِمَکَ اللَّهُ، فِيَما جَرَي عَلَي لِسَانِکَ وَيَدِکَ مِنْ خَيْرٍ وَشَرٍّ! فَإِنَّا شَرِيکَانِ فِي ذلِکَ،

وَکُنْ عِنْدَ صَالِحِ ظَنِّي بِکَ، وَلَا يَفِيلَنَّ رَأَيِي فِيکَ، وَالسَّلَامُ.

«پس از نام خدا و درود. همانا دهقانان مرکز فرمانداريت، از خشونت و قساوت و تحقير کردن مردم و سنگدلي تو شکايت کردند، من درباره آنها انديشيدم، نه آنان را شايسته نزديک شدن يافتم، زيرا که مشرکند، و نه سزاوار قساوت و سنگدلي و بدرفتاري هستند زيرا که با ما هم پيمانند، پس در رفتار با آنان، نرمي و درشتي را بهم آميز، رفتاري توأم با شدّت و نرمش داشته باش، اعتدال و ميانه روي را در نزديک کردن يا دور نمودن، رعايت کن.»[2] .









  1. انساب الاشراف، ج2، ص161 - و تاريخ يعقوبي، ج2، ص179 - و بحارالانوار، ج8، ص583.
  2. انساب الاشراف، ج2، ص161 - و تاريخ يعقوبي، ج2، ص19 - و بحارالانوار، ج8، ص583.