صفات مديران











صفات مديران



در مديريت هاي موجود جهان،

از مديريت کلاسيک تا نئوکلاسيک،

از مديريت اقتصادي تا دولتي،

از مديريت نوع غربي يا شرقي،

همه جا برأساس تفکّرات انساني و تجربه هاي فردي يا جمعي، دستوالعمل ها و مقرّراتي را کشف و تهيّه و تدوين نمودند.

که از نظر کاربردي در گذشت زمان، براي انطباق باواقعيّت هاي موجود جامعه بارها و بارها تغيير کرد و دگرگون شد، و هر روز دستخوش تغييرات أساسي است، گرچه مباني و اصول مشترکي نيز دارد.

در شرح وظائف مديريتهاي بشري هر از چندگاه منافع قشري از ديگر طبقات جامعه، منافع کارفرماها، دولت ها، صاحبان صنايع، يا بعکس کارگران مطرح شده است.

و هر نظريّه پردازي تلاش کرده است تا از ماشين آلات و نيروي انساني حدّاکثر استفاده را بکند.

اگر «اخلاق مديريت» تدوين کرده اند، براي آن بود که کارگران شورش نکنند، به کار و توليد ادامه دهند، و تا حدودي در منافع صنايع خصوصي يا دولتي سهيم باشند، نه از آن نظر که انسانند و ارزش هاي انساني مورد توجّه است، و مديريت ها در چهارچوب ارزش ها شکل مي گيرد و براي احياء ارزش ها تلاش مي کنند.

بلکه بحث آنان براي اضافه توليد، و افزايش سرمايه است که چگونه کارگران را راضي نگهدارند تا دلسرد نشوند و دست از توليد بر ندارند؟

در صورتي که در مديريت اسلامي و صفات مديران در نهج البلاغه، انسان در خدمت ماشين نيست.

انسان در خدمت توليد نيست.

انسان در توليد و کار خلاصه نمي شود.

و برخورد دولت و صاحبان صنايع با کارگران نبايد برخورد ابزاري باشد، که انسان هدفدار است و انواع مديريت ها نيز براي تحقّق اهداف والاي انساني، الهي بايد تلاش کنند. از ديدگاه نهج البلاغه، انواع مديريتها بايد در خدمت انسان ها باشند که نوعي عبادت به حساب مي آيد.

و مديران جامعه اسلامي، خدمتگزاران توده هاي مردم و بندگان خدا هستند، که فرمودند:

رَئيسُ الْقَوْمِ خادِمُهُم

بزرگ و مدير مردم خدمتگزار مردم است

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در نامه 53 نهج البلاغه به يکي از بزرگترين مديران سياسي،نظامي کشورش، مالک اشتر مي نويسد:

وَأَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ، وَالَْمحَبَّةَ لَهُمْ، وَاللُّطْفَ بِهِمْ، وَلَا تَکُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِي الدِّينِ، أَوْ نَظِيرٌ لَکَ فِي الْخَلْقِ

«مهرباني با مردم را پوشش دل خويش قرارده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حيوان شکاري باشي که خوردن آنان را غنيمت داني، زيرا مردم دو دسته اند، دسته اي برادر ديني تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مي باشند.»[1] .

در مديريت اسلامي خدا محوري، و تقوي گرايي اساس کار و سازندگي است و همه چيز با معيار تقوا ارزيابي مي گردد.

امام علي عليه السلام شيوه برخورد و اصول مديريت را در نامه خود به مالک اشتر از تقوا و خداگرايي آغاز مي کند و مي فرمايد:

أَمَرَهُ بِتَقْوَي اللَّهِ، وَإِيثَارِ طَاعَتِهِ، وَاتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِي کِتَابِهِ: مِنْ فَرَائِضِهِ وَسُنَنِه، الَّتِي لَا يَسْعَدُ أَحَدٌ إِلَّا بِاتِّبَاعِهَا، وَلَا يَشْقَي إِلَّا مَعَ جُحُودِهَا وَإِضَاعَتِهَا، وَأَنْ يَنْصُرَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِقَلْبِهِ وَيَدِهِ وَلِسَانِهِ؛ فَإِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ، قَدْ تَکَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ، وَإِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّهُ.

وَأَمَرَهُ أَنْ يَکْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ، وَيَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ، فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ، إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ.

«او را به ترس از خدا فرمان مي دهد، و اينکه اطاعت خدا را بر ديگر کارها مقدّم دارد، و آنچه در کتاب خدا آمده، از واجبات و سنّتها را پيروي کند، دستوراتي که جز با پيروي آن رستگار نخواهد شد، و جز با نشناختن و ضايع کردن آن جنايتکار نخواهد گرديد. به او فرمان مي دهد که خدا را با دل و دست و زبان ياري کند، زيرا خداوند پيروزي کسي را تضمين کند که او را ياري دهد، و بزرگ دارد و آن کس را که او را بزرگ شمارد. و به او فرمان مي دهد تا نفس خود را از پيروي آرزوها باز دارد، و به هنگام سرکشي رامش نمايد، که:

«همانا نفس همواره به بدي واميدارد جز آنکه خدا رحمت آورد» (يوسف 53(«

در اين ديدگاه امام علي عليه السلام به بزرگترين و لايق ترين مدير کشور اسلامي سفارش مي کند که اداره صحيح جامعه اسلامي را با تقواگرايي، عبادت، بندگي، خودسازي و توجّه به امدادهاي غيبي خداوند سازمان دهد و باور داشته باشد که در اداره جامعه و برخورد با مشکلات تنها نيست و انواع هدايتهاي الهي او را ياري خواهند داد.

مديريت صحيح کارگزاان امام علي عليه السلام الگوئي زنده و سمبلي جاودانه براي مديران جوامع اسلامي است که ارزشهاي والاي مديريت اسلامي را تحقّق بخشند و در مرز مادّه و مادّيات در جا نزنند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام براي مقابله با آفات مديريت و انواع غرورزدگي، خودمحوري، تندروي هاي شکننده به مالک اشتر نوشت:

وَلَا تَقُولَنَّ: إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَُاعُ، فَإِنَّ ذلِکَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ، وَمَنْهَکَةٌ لِلدِّينِ، وَتَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ. وَإِذَا أَحْدَثَ لَکَ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ سُلْطَانِکَ أُبُّهَةً أَوْ مَخِيلَةً، فَانْظُرْ إِلَي عِظَمِ مُلْکِ اللَّهِ فَوْقَکَ، وَقُدْرَتِهِ مِنْکَ عَلَي مَا لَا تَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ نَفْسِکَ، فَإِنَّ ذلِکَ يُطَامِنُ إِلَيْکَ مِنْ طِمَاحِکَ، وَيَکُفُّ عَنْکَ مِنْ غَرْبِکَ، وَيَفِي ءُ إِلَيْکَ بِمَا عَزَبَ عَنْکَ مِنْ عَقْلِکَ!

«به مردم نگو، به من فرمان دادند و من نيز فرمان مي دهم، بايد اطاعت شود، چه اين گونه خود بزرگ بيني دل را فاسد، و دين را پژمرده، و موجب زوال نعمت هاست.

و اگر با مقام و قدرتي که داري، دچار تکبر يا خود بزرگ بيني شدي به بزرگي حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر، که تو را از آن سرکشي نجات مي دهد و تند روي تو را فرو مي نشاند، و عقل و انديشه ات را به جايگاه اصلي باز مي گرداند.»

يعني در محدوده پُست و مقام، براي مقابله با انواع زشتي ها و آفات ارزش ها، بايد با توجّه به قدرت لا يزالِ الهي، و مديريت عمومي و جاودانه حضرت حق بر کلّ نظام هستي پيش رفت.

اگر يک مدير آگاه، همه عالم را مَحضر حق بداند و خدا را در رأس همه مديريت ها ناظر بر کار مديران بشناسد، مي تواند به خوبي بدرخشد و مديريت ها را هدف و در مديران عشق و شور ايجاد کند.

در اين قسمت توجّه به برخي از صفات مديران در نهج البلاغه ضروري است:









  1. نامه 8/53 نهج البلاغه - و تحف العقول، ص126 - و تاريخ دمشق، ج38، ص87 - و بحارالانوار، ج17، ص68 - و علل الشّرايع، ص178.