مديريت سياسي











مديريت سياسي



امام علي عليه السلام در خطبه 1 و2 و3 و4 و5 و6 و22 و27 و29 و30 و32 و34 و35 و36 و39 و40 و50 و54 و69 و73 و92 و108 و118 و121 و126 و127 و131 و139 و156 و200 و216 و224 و239 و241

و در نامه 8 و18 و19 و27 و29 و32 و33 و34 و36 و38 و39 و42 و43 و44 و45 و53 و59 و63 و71 و75 و76 و خطبه 216

به مديريت سياسي و ارزشها و جوانب گوناگون آن مي پردازد.

در خطبه 1 (قسمت آخر) به ضرورت حکومت الهي پيامبران خدا و رهبران معصوم اشاره مي فرمايد؛

و در خطبه 2 به ضرورت حکومت اسلامي و رهبري امامان معصوم اشاره مي کند؛

و در خطبه 3 به روش هاي دروغين حکومت هاي طاغوتي اشاره مي فرمايد؛

و در خطبه 4 به نقش تعيين کننده اهل بيت عليهم السلام در حکومت اسلامي مي پردازد؛

و در خطبه 5 شيوه هاي برخورد با فتنه ها را بيان مي دارد؛

و در خطبه 6 آگاهي سياسي خويش را مطرح مي کند؛

و در خطبه 22 باطل گرايي سران جنگ جمل را افشا مي سازد؛

و در خطبه 27 به شيوه هاي انساني الهي حکومت خويش و سستي هاي کوفيان اشاره مي فرمايد؛

و در خطبه 29 کوفيان را در سستي ها و ترک جهاد نکوهش مي کند؛

و در خطبه 30 به شايعات پيرامون دخالت در قتل خليفه سوم پاسخ مي دهد؛

و در خطبه 32 جامعه مسخ شده و رونق ضد ارزش ها را افشا مي کند؛

و در خطبه 34 به حقوق متقابل مردم و رهبر اشاره دارد؛

و در خطبه 35 مردم را از سرپيچي فرامين رهبري هشدار مي دهد؛

و در خطبه 36 شورشگران نهروان را از سرانجام خونين جنگ مي ترساند؛

و در خطبه 37 آئين کشورداري و روش هاي کاربردي اجراي عدالت اقتصادي را معرّفي مي کند؛

و در خطبه 39 کوفيان را از سرپيچي و شورشگري برحذر مي دارد؛

و در خطبه 40 به ضرورت حکومت و کيفيّت اداره جامعه اشاره فرمود.

در نامه 8 امام علي عليه السلام به نماينده خود جريربن عبداللَّه بجلي کيفيّت مذاکره قاطع سياسي با معاويه را روشن مي کند؛

و در نامه 18 حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام شيوه هاي برخورد سياسي با آشوب گران بصره را به فرماندار خود ابن عباس مي آموزد؛

و در نامه 19 فرماندار خود را با شيوه هاي مردم داري آشنا مي کند؛

و در نامه 27 آئين کشورداري را به فرماندار مصر محمد بن ابي بکر آموزش مي دهد؛

و در نامه 29 مردم بصره را از شورشگري هاي مجدّد مي ترساند؛

و در نامه 32 معاويه را از فتنه انگيزي و استفاده از شيوه هاي استحماري و اغفال مردم هشدار مي دهد؛

و در نامه 33 فرماندار مکّه قثم بن عبّاس را در مراسم حج از نفوذ عوامل اغفالگر معاويه مي ترساند و شيوه برخورد با مشکلات حجّاج را متذکّر مي شود؛

و در نامه 34 علل عزل و نصب در مديريت سياسي مصر را بيان مي دارد؛

و در نامه 36 پاسخ دادن به تحرّکات نظامي دشمن را به برادرش عقيل اطّلاع مي دهد؛

و در نامه 38 مردم مصر را با مسائل سياسي روز و مسئوليّت هاي اجتماعي آشنا مي سازد؛

و در نامه 39 علل وابستگي عمرو عاص را به اردوي باطل شام افشا مي کند؛

و در خطبه 40 به ضرورت حکومت اشاره مي کند؛

و در خطبه 50 به ريشه هاي پيدايش فتنه ها مي پردازد؛

و در خطبه 54 بيعت عمومي مردم و بهانه جوئي هاي شورشگران را مطرح مي کند؛

و در خطبه 69 کوفيان را در سستي و جهاد گريزي نکوهش مي کند؛

و در خطبه 73 مردم را از خطر يهوديان تجاوزکار و مروان و فرزندانش مي هراساند؛

و در خطبه 92 مردم را به واقع گرايي و آمادگي براي پذيرش عدالت دعوت مي کند؛

و در خطبه 108 مردم را از طرفداري باطل هشدار مي دهد؛

و در خطبه 118 ياران همراه را مي ستايد؛

و در خطبه 121 کوفيان ذلّت پذير را براي جهاد گريزي در ميدان صفّين نکوهش مي کند؛

و در خطبه 126 سياست توحيدي خويش را در کشورداري و عدالت اقتصادي بيان مي دارد و اعلام مي کند که هدف وسيله را توجيه نمي کند؛

و در خطبه 127 مردم را از تفرقه و جدائي پرهيز مي دهد؛

و در خطبه 131 به وظائف مهم رهبري مي پردازد؛

و در خطبه 139 به ويژگي هاي خويش اشاره مي کند؛

و در خطبه 156 به ضرورت نظارت مردمي و امر به معروف و نهي از منکر مي پردازد؛

و در خطبه 200 سياست هاي شيطاني معاويه را محکوم و سياست توحيدي خويش را توضيح مي دهد؛

و در خطبه 216 به حقوق متقابل رهبر و مردم و مردم و دولت مي پردازد؛

و در خطبه 224 ضرورت عدالت گرايي و ظلم گريزي و نفي رشوه خواري در سيستم حکومت اسلامي تذکّر مي دهد؛

و در خطبه 239 ضرورت رهبري آل محمّد را بيان مي دارد؛

و در خطبه 241 به استقامت و پايداري در مبارزه با مشکلات و پاسخ دادن به تهاجمات دشمن مي پردازد.

در نامه 42 علل عزل و نصب در منطقه بحرين را توضيح مي دهد؛

و در نامه 44 معاون استاندار بصره، زيادبن ابيه را از سياست هاي شيطاني معاويه مي ترساند؛

و در نامه 45 فرماندار بصره را در گرايش به سرمايه داران و داشتن روح رفاه زدگي هشدار مي دهد؛

و در نامه 53 اصول مديريت و آئين کشورداري را در تمام جوانب گسترده آن به مالک اشتر آموزش مي دهد؛

و در نامه 59 استاندار خود در منطقه حلوان را از دنيا زدگي مي ترساند؛

و در نامه 63 فرماندار کوفه ابوموساي اشعري را نسبت به سرپيچي از فرمان رهبر و اغفال مردم مي ترساند؛

و در نامه 71 منذربن جارود، يکي از فرمانداران خود را در دنيازدگي و غارت بيت المال نکوهش مي کند؛

و در نامه 75 معاويه را از فتنه انگيزي و نافرماني هشدار مي دهد؛

و در نامه 76 شيوه هاي مديريت اجتماعي را به ابن عبّاس مي آموزد؛

و در خطبه 216 مردم را به رعايت حقوق اجتماعي و دولتي تشويق مي فرمايد.