اصل استبداد و خشونت











اصل استبداد و خشونت



براي اينکه بر اوضاع اقتصادي و مراکز کارگري مسلّط باشند به اين سياست رسيدند که کارفرمايان را به خوبي اداره کرده و با نيروي انساني «کارگر» با خشونت و روش هاي استبدادي برخورد کنند،

با رعب و وحشت آنها را در تداوم توليد به سکوت و حداکثر توان کار وادار کنند تا جرئت نکنند چون و چرا کنند،

و از فرامين کار فرمايان سرپيچي نمايند.

اين روش غير عادلانه نيز با روح و فطرت آزادي خواه انسان سازگار نبود

و محکوم شد و سرانجام مشکلات مراکز اقتصادي را دو چندان کرد و عامل اعتراض ها،

شورشها، و اعتصاب ها شد.

امام علي عليه السلام در نامه 53 نسبت به خشونت و ضد ارزشها به مالک اشتر هشدار مي دهد که:

وَأَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ، وَالَْمحَبَّةَ لَهُمْ، وَاللُّطْفَ بِهِمْ، وَلَا تَکُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِي الدِّينِ، أَوْ نَظِيرٌ لَکَ فِي الْخَلْقِ، يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ، وَتَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ، وَيُؤْتَي عَلَي أَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَالْخَطَأِ، فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَصَفْحِکَ مِثْلَ الَّذِي تُحِبُّ وَتَرْضَي أَنْ يُعْطِيَکَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَصَفْحِهِ. فَإِنَّکَ فَوْقَهُمْ، وَوَآلِي الْأَمْرِ عَلَيْکَ فَوْقَکَ، وَاللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاکَ! وَقَدِ اسْتَکْفَاکَ أَمْرَهُمْ، وَابْتَلَاکَ بِهِمْ. وَلَا تَنْصِبَنَّ نَفْسَکَ لِحَرْبِ اللَّهِ فَإِنَّهُ لَا يَدَ لَکَ بِنِقْمَتِهِ، وَلَا غِنَي بِکَ عَنْ عَفْوِهِ وَرَحْمَتِهِ. وَلَا تَنْدَمَنَّ عَلَي عَفْوٍ، وَلَا تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ، وَلَا تُسْرِعَنَّ إِلَي بَادِرَةٍ وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً، وَلَا تَقُولَنَّ: إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَُاعُ، فَإِنَّ ذلِکَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ، وَمَنْهَکَةٌ لِلدِّينِ، وَتَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ. وَإِذَا أَحْدَثَ لَکَ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ سُلْطَانِکَ أُبَّهَةً أَوْ مَخِيلَةً، فَانْظُرْ إِلَي عِظَمِ مُلْکِ اللَّهِ فَوْقَکَ، وَقُدْرَتِهِ مِنْکَ عَلَي مَا لَا تَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ نَفْسِکَ، فَإِنَّ ذلِکَ يُطَامِنُ إِلَيْکَ مِنْ طِمَاحِکَ، وَيَکُفُّ عَنْکَ مِنْ غَرْبِکَ، وَيَفِي ءُ إِلَيْکَ بِمَا عَزَبَ عَنْکَ مِنْ عَقْلِکَ!

«مهرباني با مردم را پوشش دل خويش قرارده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حيوان شکاري باشي که خوردن آنان را غنيمت داني، زيرا مردم دو دسته اند، دسته اي برادر ديني تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مي باشند، اگر گناهي از آنان سر مي زند، يا علّتهايي بر آنان عارض مي شود، يا خواسته و ناخواسته، اشتباهي مرتکب مي گردند، آنان را ببخشاي و بر آنان آسان گير، آن گونه که دوست داري خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن کس که تو را فرمانداري مصر داد والاتر است، که انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده، و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است، هرگز با خدا مستيز، که تو را از کيفر او نجاتي نيست، و از بخشش و رحمت او بي نياز نخواهي بود، بر بخشش ديگران پشيمان مباش، و از کيفر کردن شادي مکن، و از خشمي که تواني از آن رها گردي شتاب نداشته باش، به مردم نگو، به من فرمان دادند و من نيز فرمان مي دهم، بايد اطاعت شود، که اين گونه خود بزرگ بيني دل را فاسد، و دين را پژمرده، و موجب زوال نعمتهاست و اگر با مقام و قدرتي که داري، دچار تکبّر يا خود بزرگ بيني شدي به بزرگي حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر، که تو را از آن سرکشي نجات مي دهد، و تند روي تو را فرو مي نشاند، و عقل و انديشه ات را به جايگاه اصلي باز مي گرداند.»[1] .









  1. اسناد و مدارک نامه 53 به شرح زير است:

    1- تحف العقول ص 126: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

    2- دعائم الاسلام ج 1 ص 350: قاضي نعمان (متوفاي 363 ه)

    3- نهاية الارب ج 6 ص 19: نويري شافعي (متوفاي 732 ه)

    4- فهرست نجاشي ص 7: نجاشي (متوفاي 450 ه)

    5- فهرست ص37: شيخ طوسي (متوفاي 460 ه)

    6- تاريخ دمشق ج3 ص289 ح1311و1314: ابن عساکر شافعي (متوفاي 573 ه).