حملات غافلگيرانه











حملات غافلگيرانه



اين جمله هاي مهيّج، خون ها را به جوش و غيرت ها را به خروش آورده، در نتيجه دوازده هزار نفر به فرماندهي امام حسن عليه السلام و مالک اشتر به قصد گرفتن رود فرات به حرکت درآمدند، و مقابل صفوف لشگر معاويه براي نبرد آماده شدند.

نخست از لشگر معاويه مردي به نام «صالح فيروز» به ميدان کارزار اسب دوانيد و براي مبارزه همرزم خواست، در اين حال اشتر نخعي جلوي او را گرفت، و با هم در آويختند.

مالک اشتر لحظه اي امان نداد و نيزه خود را بر سينه حريف چنان فشرد که نوک آن از پشت او بيرون آمد سپس مبارز ديگر طلبيد،

مالک بن ادهم که به شهامت و شجاعت شهرت داشت بيدرنگ به مبارزه مالک اسب دوانيد و با اشتر در آويخت که او را نيز به ديار عدم فرستاد.

سوّمي زياد بن عبداللَّه کناني بيرون آمد و به مالک حمله نمود، سردار رشيد اسلام او را نيز کُشت، بالاخره پهلوان چهارم و پنجم و ششم آمدند و از پا افتادند،

پهلوان هفتم معاويه، بنام محمد بن روضه نيز بدست مالک به هلاکت رسيد که خواهر محمد نتوانست مصيبت فراق برادر را تحمّل کند و از غصّه جان سپرد.

به هر حال حملات شديد مالک و يورش برق آساي سپاهيان امام موجب هلاکت شاميان گرديد و آنها تاب مقاومت را از دست دادند و فرار کردند.

ابوالأعور که فرماندهي سپاه معاويه را به عهده داشت وقتي وضع را خطرناک ديد با باقي نفرات شکست خورده پا به فرار گذاشت و رودخانه فرات به تصرّف سپاه اميرالمؤمنين عليه السلام در آمد و سُمّ اسبهاي مبارزان اسلام به اب فرات رسيد.[1] .

مالک خبر پيروزي را پيشگاه امام عليه السلام گزارش داد و درخواست نمود که از نزديک مشاهده فرمائيد و ببينيد تا خداوند متعال چگونه شما را بر دشمنان پيروز ساخت.

در اين هنگام که معاويه و سربازانش با يک دنيا ننگ شکست خورده بودند، عمروعاص با لبخندي زهر آگين و تمسخرآميز به معاويه گفت:

درباره آنان چه گمان مي کني اگر همانطور که تو ديروز آب را از ايشان منع مي کردي، امروز علي مقابله به مثل کند چه مي کني؟

معاويه گفت:

رها کن آنچه را که گذشت، حقيقت اين است که آنچه ما درباره علي روا ديديم او درباره ما روا نخواهد ديد زيرا هدف او از آمدن به اينجا آب نيست.[2] .









  1. وقعه صفين، ص95-94 - و تاريخ يعقوبي، ج2، ص188.
  2. الامامة و السياسة، ج1، ص95 - و وقعه صفين، ص95.