افشاء ادّعاهاي دروغين طلحه











افشاء ادّعاهاي دروغين طلحه



«تا بوده ام مرا از جنگ نترسانده، و از ضربت شمشير نهراسانده اند، من به وعده پيروزي که پروردگارم داده است استوارم

بخدا سوگند! طلحة بن عبيدالله، براي خونخواهي عثمان شورش نکرد، جز اينکه مي ترسيد خون عثمان از او مطالبه شود، زيرا او خود متّهم به قتل عثمان است، که در ميان مردم از او حريص تر بر قتل عثمان يافت نمي شد،[1] براي اينکه مردم را دچار شک و ترديد کند، دست به اينگونه ادّعاهاي دروغين زد

سوگند بخدا! لازم بود طلحه، نسبت به عثمان يکي از سه راه حل را انجام مي داد که نداد.

اگر پسر عفّان ستمکار بود چنانکه طلحه مي انديشيد، سزاوار بود با قاتلان عثمان همکاري مي کرد، و از ياران عثمان دوري مي گزيد، و يا اگر عثمان مظلوم بود مي بايست از کشته شدن او جلوگيري مي کرد، و نسبت به کارهاي عثمان عذرهاي موجّه و عموم پسندي را طرح کند (تا خشم مردم فرو نشيند)

و اگر نسبت به امور عثمان شک و ترديد داشت خوب بود که از مردم خشمگين کناره مي گرفت و به انزوا پناه برده و مردم را با عثمان وا مي گذاشت.

امّا او هيچکدام از سه راه حل را انجام نداد، و بکاري دست زد که دليل روشني براي انجام آن نداشت، و عذرهايي آورد که مردم پسند نيست.»

سپس دست به مناجات برداشت و فرمود:

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيکَ عَلَي قُرَيْشٍ وَمَنْ أَعَانَهُمْ! فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِي، وَصَغَّرُوا عَظِيمَ مَنْزِلَتِي، وَأَجْمَعُوا عَلَي مُنَازَعَتِي أَمْراً هُوَ لِي. ثُمَّ قَالُوا: أَلَا إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ، وَفِي الْحَقِّ أَنْ تَتْرُکَهُ.

«بار خدايا، از قريش و از تمامي آنها که ياريشان کردند به پيشگاه تو شکايت مي کنم، زيرا قريش پيوند خويشاوندي مرا قطع کردند، و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند، و در غصب حق من، با يکديگر هم داستان شدند، سپس گفتند: برخي از حق را بايد گرفت و برخي را بايد رها کرد.[2] .

(يعني خلافت حقّي است که بايد رهايش کني)









  1. طلحه تا سه روز نگذاشت جنازه عثمان را دفن کنند، افرادي را مأمور کرد تا با سنگ باران کردن خانواده عثمان مانع دفن او شوند، که سرانجام با دخالت امام او را دفن کردند.
  2. خطبه 4 / 172 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، اسناد و مدارک اين خطبه به شرح زير است:

    1- احتجاج ج1 ص268: طبرسي (متوفاي 588 ه)

    2- الامامة والسياسة ج1 ص156: ابن قتيبة (متوفاي 276 ه)

    3- الغارات ج 1 ص 308: ابن هلال ثقفي (متوفاي 283 ه)

    4- أمالي: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

    5- بحارالانوار ج32ص92 وج38 ص318: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

    6- بحارالانوار ج29 ص629 و44 وص646: مجلسي (متوفاي 1110ه)

    7- تاريخ طبري ج3 ص16 سنه36: طبري شافعي (متوفاي 310 ه)

    8- تفسير قمي ج2 ص184 و185: علي بن ابراهيم (من أعلام القرن 3ه)

    9- رسائل العشر ص125: شيخ طوسي (متوفاي 460 ه)

    10- عقدالفريد ج 2 ص 227: ابن عبد ربه مالکي (متوفاي 328 ه)

    11- غررالحکم ص 329: آمدي (متوفاي 588 ه)

    12- کتاب النهاية (باب الباء): ابن أثير شافعي (متوفاي 606 ه)

    13- کتاب جمل ص123 و171: شيخ مفيد (متوفاي 413 ه)

    14- کتاب رسائل (طبق نقل سيد بن طاووس): کليني (متوفاي 328 ه).