تبليغات حساب شده براي نفي شايعات دشمن











تبليغات حساب شده براي نفي شايعات دشمن



شخصي نزد اميرالمؤمنين علي عليه السلام آمد و کلماتي که عبداللَّه بن زبير در ميان مجلس در حق اميرالمؤمنين علي عليه السلام گفته و او را متهم به کشتن خليفه سوم کرده بود باز گفت.

امام حسن عليه السلام در آن جمع بپاخاست و خدا را سپاس کرد و بر پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم درود فرستاد و سپس و فرمود:

اي مردمان، به ما چنان رسانيده اند که عبداللَّه بن زبير در نکوهش پدر من سخن گفته و کشتن عثمان را به پدر من نسبت داده است و او را در اين معني متهم گردانيد، شما که جماعتي از مهاجر و انصار و مردم مسلمان و دين داريد مي دانيد که پدر او زبير بن عوام همه جا در نکوهش عثمان چه سخن ها گفته است در حيات عثمان در بيت المال چه تصرّف ها کرده است، که پدر مرا به چنين کاري متّهم کند و به بد گفتن او جرأت نمايد. بحمداللَّه که ما را مجال افشاگري هست اگر بخواهيم در حقّ او سخنان لازم را خواهيم گفت.

امّا آنچه که گفته است:

علي عليه السلام مي خواهد تا کار از دست بربايد و شهر و ولايت از تصرف شما بيرون کند، حجّت پدر او زبير آن است که مي گفت من با علي عليه السلام به دست بيعت کرده ام نه به دل.

پس به بيعت اقرار کرده است و انکار بيعت بعد از اقرار فايده اي ندارد و حکم شرع بر ظاهر است واللَّه يتولي السَّراير.

همه حاضران که سخنان افشاگرانه امام حسن عليه السلام را شنيدند، او را سپاس گفتند و از او تشکّر کردند.

آنگاه لشگرها به حرکت آمدند و نزديک يکديگر رسيدند.

کودکان و غلامان بصره قرار گرفتند در برابر غلامانِ اهل کوفه قرار گرفتند.

کعب بن مسور به نزد عايشه آمد و گفت:

هر دو لشگر نزديک يکديگر رسيدند جنگ خواهند کرد و اگر آتش جنگ ايشان افروخته گردد، بسيار خونها ريخته خواهد شد و فرونشاندن آن دشوار باشد. اي مادر مؤمنان، اين کار را درياب که اين فتنه بالا گرفته تسکين پذيرد.

عايشه در هَودج بنشست و شتر او را به جانب لشگر بکشيدند.

جماعتي از مردم بصره در پيش هَودج او مي رفتند تا به لشگر رسيد.