مشورت با ياران











مشورت با ياران



چون اميرالمؤمنين عليه السلام از آموزش نظامي طلحه و زبير و بيرون آمدن ايشان خبر يافت، خطاب به امراي سپاه و بزرگان حجاز و اعيان کوفه و مصر فرمود:

«طلحه و زبير بيرون آمده اند و سپاه آراسته آماده جنگ گشته اند، شما چه مصلحت مي بينيد؟ جنگ کنيم يا تن به حکم ايشان دهيم؟»

اوّل از همه رِفاعد بن شدّاد البجلي گفت:

«اي اميرالمؤمنين! ما همه دانسته ايم و مي دانيم که مخالفان بر باطلند و تو بر حقّي و حق بر جانب تو است، راه راست تو داري و دينداري و دين پروري خوي تو است،

اگر ايشان با تو نرمي کنند، هر آينه تو نيز با ايشان نرمي کن و اگر خيال جنگ دارند با ايشان محاربه کن که به ياري خدا براي نبرد با آنان آماده ايم.»

اميرالمؤمنين عليه السلام از سخنان او خوشحال شد.

چون دو لشگر به يکديگر رسيدند،

مردي از اصحاب زبير أبُوالحرباء به او زبير گفت:

هيچ انديشه بهتر از آن نيست که ما بر اين قوم شبيخون بريم که شبيخون از نتايج شجاعت و مردانگي است و به زودي کارِ ما پيروزي رسد.

زبير گفت:

اي برادر ما در جنگ ها تجربه فراوان داريم که هر کسي از آن اطّلاع ندارد.

هر دو لشگر که در اين صحرا جمع شده اند مسلمانند و در ايمان مسلمانان رسم شبيخون نبوده است و از حضرت رسول صلي الله عليه وآله وسلم در معني شبيخون کلمه اي نشنيده ام که شبيخون را اجازخ فرموده باشد،

و تازه امام علي عليه السلام نيست که او را غافل گير کنيم.