مسئوليّت هاي رهبري











مسئوليّت هاي رهبري



و براي من سزاوار نيست که لشگر و شهر و بيت المال و جمع آوري خراج و قضاوت بين مسلمانان، و گرفتن حقوق در خواست کنندگان را رها سازم، آنگاه با دسته اي بيرون روم، و به دنبال دسته اي به راه افتم، و چونان تير نتراشيده در جعبه اي خالي به اين سو و آن سو سرگردان شوم

من چونان سنگ آسياب، بايد بر محور خود استوار بمانم، و همه امور کشور، پيرامون من و به وسيله من بگردش در آيد، اگر من از محور خود دور شوم مدار آن بلرزد و سنگ زيرين آن فرو ريزد

به حق خدا سوگند که اين پيشنهاد بدي است.

به خدا سوگند! اگر اميدواري به شهادت در راه خدا را نداشتم، پاي در رکاب کرده از ميان شما مي رفتم، و شما را نمي طلبيدم چندان که بادِ شمال و جنوب مي وزد

زيرا شما بسيار طعنه زن، عيب جو، رويگردان از حق، و پر مکر و حيله ايد

مادام که افکار شما پراکنده است فراواني تعداد شما سودي ندارد، من شما را به راه روشني بردم که جز هلاک خواهان، هلاک نگردند، آن کس که استقامت کرد به سوي بهشت شتافت و آن کس که لغزيد در آتش سرنگون شد.»[1] .

سرانجام با روش هاي گوناگون هدايت، و تبليغ و هشدار، مغزهاي کوفيان از خواب غفلت بيدار شد، و دل ها هدايت گرديد، و مردم گروه گروه به فرياد دعوت حقّ امام پاسخ گفتند و براي نبرد آماده گشتند.

و همه در اردوگاه کوفه اجتماع کردند.

طبق نقل ناسخ حدود هشتاد هزار نفر و به روايتي صد هزار نفر در اردوگاه (نخيله) براي جنگ با معاويه آماده شدند.

از نوف بکّالي نقل شده که:

امام عليه السلام، حضرت امام حسين عليه السلام را بر ده هزار نفر از لشگريان

و قيس بن سعد را بر ده هزار

و ابوايّوب انصاري را بر ده هزار نفر ديگر، فرمانده تعيين فرمود و بدينگونه سرداران ديگري را به فرماندهي واحدهاي نظامي ديگر برگزيد.

تا در اسرع وقت به جنگ شاميان بشتابند و ريشه معاويه را از بيخ برکنند و زمين را از لوث وجود او و حاميانش پاک سازند،

امّا هزاران افسوس که حادثه خونين ضربت خوردن امام مطرح و اجتماع لشگريان به جدائي و تفرقه انجاميد.[2] .









  1. خطبه 119 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، اسناد و مدارک اين خطبه به شرح زير است:

    1- بحارالانوار ج34 ص123: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

    2- احتجاج ج 1 ص 190: طبرسي (متوفاي 588 ه)

    3- ارشاد القلوب ص 117: ديلمي (متوفاي 771 ه)

    4- تحف العقول ص140 وصاياي علي عليه السلام: ابن شعبه حراني (متوفاي 332 ه)

    5- دستور معالم الحکم ص59 و ص95: قاضي قضاعي (متوفاي 454 ه)

    6- غررالحکم ج 1 ص 84: آمدي (متوفاي 588 ه)

    7- عيون الحکم والمواعظ: ابن شاکر واسطي (متوفاي 600ه)

    8- حلية الاولياء ج1 ص77 و 78: ابونعيم اصفهاني (متوفاي 402 ه)

    9- کتاب النهاية ج 2 ص 287: ابن اثير شافعي (متوفاي 606 ه)

    10- تذکرة الخواص ص 124: ابن جوزي حنفي (متوفاي 654 ه)

    11- الحکمة الخالدة ص 112: ابن مسکويه (متوفاي 421 ه)

    12- عقد الفريد ج4 ص139 وج2 ص111: ابن عبد ربه مالکي (متوفاي 328 ه)

    13- مجمع الامثال ج 2 ص 29: ميداني (متوفاي 518 ه)

    14- کتاب المستقصي ج1 ص240 ح1022: زمخشري معتزلي (متوفاي 538 ه).

  2. 1- غررالحکم ج1 ص396 وج4 ص13 و487: آمدي (متوفاي 588 ه)

    2- کتاب طراز ج 1 ص 217: سيد يماني

    3- کتاب الغارات (بنقل ابي الحديد ج 1 ص 203(: ابن هلال ثقفي (متوفاي 202 ه)

    4- اصول کافي ج 1 ص 207: کليني (متوفاي 328 ه)

    5- تفسير عياشي (در تفسير آيه 106 نحل): عياشي (متوفاي 300 ه)

    6- قرب الاسناد: حميري (متوفاي 290 ه)

    7- أنساب الاشراف ج 2 ص 119: بلاذري (متوفاي 279 ه)

    8- مستدرک ج 2 ص 385: حاکم نيشابوري شافعي (متوفاي 258 ه)

    9- کتاب الفتن: نعيم بن حماد (متوفاي 228 ه)

    10- کتاب أمالي ص 214: شيخ طوسي (متوفاي 460 ه)

    11- کتاب ارشاد ص 151: شيخ مفيد (متوفاي 413 ه)

    12- الملاحم والفتن ص 75: سيدبن طاووس (متوفاي 664 ه)

    13- کتاب الرجال ص 103: علامه کشي (متوفاي 340 ه)

    14- تاريخ دمشق ج 5 ص 47: ابن عساکر شافعي (متوفاي 573 ه)

    15- کتاب أمالي ص 131: شيخ طوسي (متوفاي 460 ه)

    16- روضه کافي ج8 ص19 و31 و ج5 ص21: کليني (متوفاي 328 ه)

    17- ربيع الابرار (باب سکوت): زمخشري معتزلي (متوفاي 538 ه)

    18- سراج الملوک ص 484: طرطوشي (متوفاي 520 ه).