جستجوي جسد سران خوارج و افشاي نفاق آنان











جستجوي جسد سران خوارج و افشاي نفاق آنان



چون جنگ پايان يافت، امام عليه السلام دستور داد در ميان کشتگان خوارج بگردند و ببينند که آيا حرقوص (ذوالثّديه) کشته شده است يا نه؟

عدّه اي به جستجو رفته و بازگشتند و اظهار داشتند که چنين کسي را نيافتيم.

امام فرمود:

به خدا سوگند دروغ نمي گويم و به من دروغ نگفته اند، استر (الاغ) پيامبر خدا را برايم بياوريد.

امام سوار شد و با ياران خود به جستجوي آن پرداختند، تا کناره رودخانه رسيدند که از آنجا تا ساحل پر از کشته بود،

امام عليه السلام از مرکب فرود آمد و از ميان کشتگان انباشته شده، جسد حرقوص را پيدا کرد.

امام عليه السلام سجده شُکر به جا آورد و تکبير گفت و فرمود:

«تا کنون دروغ نگفته ام.»

و ياران امام نيز تکبير گفتند.[1] .

بعضي از مردم که درباره جنگ با خوارج در شکّ و ترديد بودند با مشاهده پيکر ناپاک ذوالخويصره (ذوالثّديه) در ميان کشتگان خوارج به يقين رسيدند و دريافتند که آنها همه گمراه مي باشند.

چون پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم از ارتداد خوارج و ذوالثّديه قبلاً به مسلماانان خبر داده بود و فرموده بود که ذوالثّديه را علي عليه السلام خواهد کشت، از اين رو به ياد آن روزي افتادند که:

پيامبر خدا مشغول تقسيم اموالي از غنائم «حُنين» بود که مردي از طايفه بني نميم به نام ذوالخويصره (ذوالثّديه) معترضانه به پيامبر خدا گفت:

عدالت را رعايت کن.

پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم خطاب به او فرمود:

وَيْلَکَ وَمَنْ يَعْدِلُ اِذا لَمْ اَعْدِلٌ

واي بر تو، اگر من عدالت نکنم چه کسي عدالت خواهد کرد؟

خليفه دوّم گفت:

يا رسول اللَّه به من اجازه بده تا گردنش را بزنم.

پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمود:

او را رها کن و به حال خود واگذار، زيرا او را ياراني است که شما نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه آنها کم و ناچيز مي شماريد ولي با اينحال آنها از دين فرار مي کنند همان گونه که تير از کمان فرار مي کند.

در اين هنگام آيه شريفه:

وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُکَ فِي الْصَّدَقاتِ فَاِنْ اُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ اِنْ لَمْ يُعْطُوا مِنْها اِذا هُمْ يَسْخَطُونَ

«در ميان آنها (منافقان) کساني هستند که در (تقسيم) غنائم به تو ايراد مي کنند، اگر از صدق به آنها بدهند راضي مي شوند و اگر ندهند خشم مي گيرند.[2] .

نازل شد و به اينگونه افراد اندرز داد.

در تفسير مجمع البيان پس از نقل جريان ذوالثّديه اضافه مي کند که: پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمود:

ر وقت خروج کردند آنها را بکشيد.[3] .

در سفينه البحار، بعد از بيان اين مطلب، در خاتمه مي نويسد: پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمود:

خداوند بعد از من به وسيله محبوبترين خلق خود، او را به هلاکت مي رساند.[4] .

گزارشات پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم از فتنه اين مرد کافر و فتنه جو و پيروانش در ميان اصحاب و مسلمانان چنان مشهور بود که وقتي خبر کشته شدن ذوالثّديه با دست اميرالمؤمنين عليه السلام به سعد وقاص رسيد از بيعت نکردن با حضرت علي عليه السلام پشيمان شد و دانست که تخلّف او از بيعت، تخلّف از حق بوده است.[5] .

از عايشه روايت شد وقتي شنيد که خوارج کشته شده اند پرسيد کشنده آنها کيست؟

و چون به او گفتند علي عليه السلام است در فکر فرو رفت و از علّت تفکّرش سؤال کردند و گفتند آيا روايتي از رسول خدا داري؟

گفت: آري از او شنيدم که فرمود:

اينها (خوارج) بدترين مردم و از دين خارج شدگان هستند، رحمت خدا بر علي باد که او با حق همراه بود.[6] .

در اين رابطه دو روايت از عايشه به شرح زير نقل شده است؛

1- در مسند احمد بن حنبل از مسروق نقل شده که عايشه به من متوجه شد و گفت تو از همه فرزندانم بر من محبوب تري آيا در نزد تو از مُخْدَج[7] (ذوالثّديه) خبري هست؟

گفتم بلي او را علي بن ابيطالب در بالاي نهر «تامرّا»[8] به هلاکت رسانيد.

عائشه به صدق گفتار من، از من شاهد طلبيد،

من عدّه اي را براي شهادت جمع کردم، و ايشان در حضور او با گواهي خود سخن مرا تأييد کردند.

راوي مي گويد:

عائشه را به صاحب قبر (پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم) سوگند دادم که آيا درباره مُخْدَج از پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم سخني شنيده اي؟

عائشه گفت: آري شنيدم که آن حضرت فرمود:

ايشان بدترين و شرورترين مردمند که به دست تواناي بهترين خلق خدا کشته مي شود.[9] .

2- ابن ابي الحديد در شرح خود از کتاب صفّين مدائني از مسروق نقل مي کند که:

عايشه به من چنين گفت:

اي مسروق من مي دانستم که ذوالثّديه (مُخْدَج) را علي بن ابيطالب کشته بود، لعنت خداوند بر عمروعاص باد که به من نوشت ذوالثّديه را در اسکندريّه من به قتل رساندم!.

واقعيّت ها را چرا نگويم؟ بايد بگويم من از پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم شنيدم که فرمود:

ذوالثّديه را (مُخْدَج) بعد از من بهترين خلق خواهد کشت.[10] .









  1. مروج الذهب، ج2، ص106 - و انساب الاشراف، ص376 - 375 - و مناقب بن شهر آشوب، ج3، ص191، - و کامل ابن اثير، ج3، ص348 - و تاريخ طبري، ج6، ص3384 - و مناقب مرتضوي، ص448، - و ناسخ، کتاب خوارج، ص558 - و تاريخ بغداد، ج2، ص452، به نقل احقاق الحق، ج8، ص496، - و مناقب خوارزمي، ص177 - و مسند احمد، ج1، ص88 به نقل ملحقات احقاق الحق، ج8، ص512 - و علي و فرزندانش، ص123 و خصائص، ص30.
  2. سوره اعراف، آيه 56.
  3. تفسير درالمنثور، ج3، ص250 - و تفسير کشاف، ج2، ص281 - و مجمع البيان، ج5، ص4 فصول المهمه، ص111 - و الامام علي، ج6، ص141 - و تفسير تنوير المقياس، ص202 از آن مرد به جاي ذوالخويصره ابوالأخوص نام برده شده که البته اين کنيه ها و القاب، تماماً مربوط به حرقوص است.
  4. سفينه، ج1، ص383.
  5. زندگاني حضرت علي عليه السلام، ص276.
  6. ارجح المطالب، ص559 - و مجمع الزاويه، ج6، ص239 بنا به نقل احقاق الحق، ج8، ص488.
  7. مخدج به ضم ميم و فتح دال بمعني ناقص است، اين همان ذوالثّديه است که او را مخدج اليد مي گفتند چون يک دستش ناقص بود.
  8. تامرا به فتح ميم و تشديد راء نهر بزرگي بوده است.
  9. بحار، ج38، ص15.
  10. بحار، ج38، ص15.