فرمان جنگ











فرمان جنگ



امّا منادي خوارج فرياد کشيد،

آيا کسي از شما مشتاق رفتن به بهشت نيست؟

و در پي آن، همه خوارج يکجا فرياد بر آوردند:

پيش به سوي بهشت.

و بر سپاه اميرالمؤمنين عليه السلام حمله ور شدند و مردي را از سپاه امام شهيد کردند.

امام عليه السلام با مشاهده آن يورش کورکورانه، فرمود:

اللَّه اکبر، الان ديگر قتال با آنها حلال است.

پس فرمان جنگ داد.

در آن هنگام بسياري از فريب خوردگان با ياري وجدان خودشان چشم باز کرده و به خطاي خود پِي بردند و فرياد زدند:

التّوبه، التّوبه يا اميرالمؤمنين

امام عليه السلام فوراً دستور داد، پرچم امان بوسيله ابوايّوب انصاري در جاي مخصوصي نصب گردد تا پشيمان شده ها به لشگر امام بپيوندند که دو هزار نفر مأمور محافظت از آن منطقه گرديدند.

و از جانب آنحضرت ندا دادند که:

هرکسي از خوارج توبه کند و در زير اين پرچم پناه آورد در امان است.

و هر کسي به شهر داخل شود و يا از اين جمع جدا شود و به جانب مداين و يا کوفه حرکت کند در امان است.

ما پس از آنکه قاتلان برادران خود را کشتيم، نيازي به ريختن خون شما نداريم.[1] .

در اين حال «فروة بن نوفل اشجعي» صدا زد و گفت:

به خدا، سوگند من نمي دانم ما براي چه با امام علي عليه السلام در ستيزيم، من صلاح مي بينم که از اين جنگ منصرف شوم تا زمانيکه بر حقيقت کار آگاه گردم و آنگاه يا به جنگ او برخيزم و يا در متابعت او کمر طاعت بندم.

در اينحال او را ديدند که با پانصد سوار از کارزار کنار رفت.

و عدّه اي ديگر از صف هاي خوارج جدا شده به سوي کوفه شتافتند

و طايفه اي به شهر مدائن داخل شدند.

و پشيمان شده ها دسته دسته متفرّق شدند تا از دوازده هزار نفر لشگر خوارج، چهار هزار نفر باقي ماند.[2] .

(به روايت طبري تعداد دوهزار و هشتصد نفر با عبداللَّه بن وقب باقي مانده بودند.)

بدين ترتيب بيش از هشت هزار نفر در حالي که عَرَق شَرم از پيشاني آنها مي چکيد، به زير پرچم ولايت اسلام در آمدند.

امام علي عليه السلام به آنها دستور داد در کنار ميدان قرار گيرند و هيچکدام از آنها حق شرکت در جنگ را ندارند.

بقيه افراد خوارج که چهارهزار نفر يا کمتر بودند در شک و ترديد لغزيدند و تسليم جهل و عناد و لجاجت خود شدند و با «عبداللَّه بن وهب راسبي» و «حرقوص بن زهر» بر گمراهي خود اصرار ورزيدند،[3] که جنگ آغاز شد.

پس از آغاز نبرد، «عبداللَّه بن وهب» از روي شقاوت و دشمني امام را به مبارزه فرا خواند.[4] .

در آن حال امام عليه السلام قدم به صحنه کارزار گذاشت و با ضربت ذوالفقار او را به جهنّم فرستاد.

و در تداوم نبرد در ظرف مدّتي کمتر از يک ساعت، تمامي خوارج به استثناي نُه نفر (که فرار کرده بودند) به دست مبارزان اسلام به هلاکت رسيدند.[5] .









  1. تاريخ طبري، ج6 ص3380 - و الامامة والسياسة، ج1، ص128 - و نورالابصار، ص113 - و کامل ابن اثير، ج3، ص345.
  2. نورالابصار، ص115 - و شرح نهج البلاغه، ج1، ص111، کلام 36.
  3. تاريخ طبري، ج6، ص2380 و2381 - و مناقب مرتضوي، ص448 - و کامل ابن اثير، ج3، ص346 - و الامامة والسياسه، ص128 - و الامام علي، ج6، ص127 - و سفينه، ج1، ص384.
  4. مناقب مرتضوي.
  5. از نُه نفري که گريخته بودند، دو تن به طرف خراسان گريخته و در سجستان اقامت گزيدند، و دو تن به يمن پناه بردند، و دو نفر نيز به عمّان و مردي هم به بلاد جزيره، در کنار آب فرات محلي که آنرا شَنّ «شن به فتح شين و نون مشدّد مکسر، کوه هائي است متّصل به هم ميان تهامه و يمن مي ناميدند.» پناه برد و دو نفر نيز به حرّان گريختند که خوارج بعدي از نسل اين گريختگان بوجود آمدند. (ناسخ کتاب خوارج ص558 - و - نورالابصار ص 113).