اصل غافل گيري در جنگ ذات السَّلاسل











اصل غافل گيري در جنگ ذات السَّلاسل



شورشيان «سلاسل» قلّه ها را گرفته و راه ها را نااَمن کرده بودند، و به کاروان ها يورش مي آوردند.

پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم ابتداء خليفه اوّل را با 700 نفر اعزام کرد، امّا موفّق نبود، و تعدادي کشته داد و فرارکرد،

بار ديگر خليفه دوّم با تعدادي از سربازان رفتند و شکست خوردند،

عمرو عاص گفت:

يا رسول اللَّه جنگ با حيله و نيرنگ توأم است، مرا بفرست، تا پيروز برگردم.

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم به او فرماندهي داد، امّا او نيز شکست خورد.

سرانجام پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمود:

«تنها علي است که در برابر دشمن فرار نمي کند.»

علي عليه السلام با تاکتيک هاي نظامي حساب شده اي به جنگ شورشيان سلاسل رفت.

شب ها راه مي رفت، و روزها پنهان مي شد، که خليفه دوم و خالد بن وليد بارها اعتراض کردند و گفتند که:

اين جوان ما را در ميان مار و عقرب بيابان به کشتن مي دهد.

و در طول راه، عمرو عاص و خليفه اوّل نيز اعتراض کردند،

امّا حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام توجّهي نکرد، تا آنکه شب هنگام نزديک منطقه شورشيان رسيد، دستور داد؛

با استفاده از تاريکي شب، قلّه اطراف را تصرّف کنند و آنها را در محاصره بگيرند،

صبح که هوا روشن شد صداي تکبير دلاوران و شيهه اسبان همه را وحشت زده بيدار کرد و شورشيان فهميدند که محاصره شدند.

در آغاز امام علي عليه السلام به آنها پيشنهاد صلح داد، نپذيرفتند و گفتند:

تو هم مانند آن سه نفر شکست مي خوري.

جنگ آغاز شد، امّا شورشيان ديگر راه گُريز نداشتند، تپّه ها و قلّه ها در دست سپاهيان اسلام بود،

وقتي تعدادي از شجاعان آنها به دست علي عليه السلام کشته شدند، و سپاه اسلام تهاجم را آغاز کرد، آنها عقب نشيني را آغاز کردند.

تعدادي فرار کرده، و بسياري تسليم شدند و کليد گنج ها را آوردند، و أمان خواستند و به خانه هاي خود رفتند.

و دسته اي اسير گرديدند

و سپاه اسلام پيروزمندانه به مدينه بازگشت.

امّ سلمه مي گويد:

رسول خدا درمنزل من خوابيده بود که ناگهان بيدار شد.

گفتم:

يا رسول اللَّه شما را چه مي شود؟

فرمود:

جبرئيل نازل شد و خبر پيروزي علي عليه السلام را آورد.

و آنگاه سوره «عاديات» نازل شد.

وَالْعادِياتِ ضَبْحاً[1] .

(سوگند به اسب هائي که نفس هايشان به شماره افتاد.)[2] .









  1. سوره عاديات، آيه 1.
  2. بحارالانوار ج 41 ص 93.