دشمن شناسي











دشمن شناسي



يکي از کارهاي مهمّ تبليغاتي، رواني، در آستانه جنگ، شناسائي و شناساندن دقيق دشمن است تا مردم بدانند که:

دشمن کيست؟

و چگونه فکر مي کند؟

و تا کجا فريب خورده است؟

و چگونه بايد با او برخورد کرد؟

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در آستانه سه جنگ مهم با ناکثين و قاسطين و مارقين، در سخنراني هاي متعدّد، ماهيّت آنها را افشا کرد، و ماسک هاي دروغين را از چهره شان کنار زد.

حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام نسبت به سران ناکثين فرمود:

وَقَدْ أرْعَدُوا وَ أَبْرَقوا، وَ مَعَ هذَيْنِ الاَمْرَيْنِ الْفَشَل؛ وَلَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّي نُوقِع، وَ لا نُسِيلُ حَتَّي نُمْطِرَ.

(طلحه و زبير و پيروان آنها در آغاز، رعد و برقي نشان دادند، امّا پايانش چيزي جز سستي و ناتواني نبود، ولي روش ما به عکس آنها بود، ما تاکاري انجام ندهيم رعد و برقي نداريم، و تا نباريم سيلاب هاي خروشان به راه نمي اندازيم، برنامه ما عمل است نه سخن!»[1] .

که روانشناسي ناکثين را به خوبي بيان فرمود، و شعارگرائي آنان را توضيح داد.

و نسبت به شخص زبير، که يکي از سران ناکثين بود و فکر مي کرد مي شود بيعت با امام علي عليه السلام را شکست افشاگرانه فرمود:

يَزْعُمُ أَنَّهُ قَدْ بَايَعَ بِيَدِهِ، وَلَمْ يُبَايِعْ بِقَلْبِهِ، فَقَدْ أقَرَّ بِالْبَيْعَةِ، وَ ادَّعَي الْوَلِيجَةَ.فَلْيَأْتِ عَلَيْهَا بِأَمْرٍ يُعْرَفُ، وَ إلاّ فَلْيَدْخُلْ فِيَما خَرَجَ مِنْهُ.

(زبير خيال مي کند که بيعتش تنها با دست بوده نه با دل!، پس او اقرار به بيعت مي کند، ولي مدعي است که با قلب نبوده است، بنابراين بر او لازم است، بر اين ادعا دليل روشني بياورد وگرنه بايد به بيعت خود باز گردد و به آن وفادار باشد)[2] .

و براي آگاهي مردم نسبت به ادّعاهاي پوچ ناکثين، در سخنراني هاي گوناگوني، افشاگرانه علل انحراف آنان را توضيح داد؛

و بهانه هاي دروغين طلحه و زبير را پاسخ فرمود؛

و سوابق تاريخي آنان؛

و شرکتشان را در قتل خليفه سوم؛

و تلاش آنها را در روز بيعت؛

يک يک برشمرد،

زيرا ناکثين شهر بصره را در اختيار گرفته بودند و شورش کردند،

بايد امّت اسلامي با بصيرت و آگاهي به جنگ آنان برود که آغاز نبرد در جبهه داخلي بود،

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در يک سخنراني ابتداء مردم را نسبت به اخبار سياسي کشور توجيه کرد و سپس ادّعاهاي باطل ناکثين را جواب داد.

أَلَا وَإِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ حِزْبَهُ، وَاسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ، لِيَعُودَ الْجَوْرُ إلَي أَوْطَانِهِ، وَيَرْجِعُ الْبَاطِلُ إِلي نِصَابِهِ.

وَاللَّهِ مَا أَنْکَرُوا عَلَيَّ مُنْکَراً، وَلَا جَعَلُوا بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ نَصِفاً.

وَإِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقَّاً هُمْ تَرَکُوهُ، وَدَماً هُمْ سَفَکُوهُ:

فَلَئِن کُنْتُ شَرِيکَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَلَئِنْ کَانُوا وَلُوهُ دُوني، فَمَا التَّبِعَةُ إِلَّا عِنْدَهُمْ.

وَإِنَّ أَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَي أَنْفُسِهِمْ، يَرْتَضِعُونَ أُمّاً قَدْ فَطَمَتْ، وَيُحْيُونَ بِدْعَةً قَدْ أُمِيتَتْ.

يا خَيْبَةَ الدَّاعِي! مَنْ دَعَا! وَإِلَامَ أُجِيبَ! وَإِنِّي لَرَاضٍ بِحُجَّةِ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَعِلْمِهِ فِيهمْ.

(آگاه باشيد! شيطان حزب و طرفداران خويش را بسيج کرده، و سپاه خود را گرد آورده است تا بار ديگر ستم را به جايش برگرداند، و باطل را به جايگاه نخستينش باز فرستد.

به خدا سوگند! آنها هيچ منکري از من سراغ ندارند، انصاف را بين من و خود حاکم نساختند. آنها حقّي را مطالبه مي کنند که خود آن را ترک گفته اند، انتقام خوني را مي خواهند که خود ريخته اند.

اگر در ريختن اين خون شريکشان بوده ام، پس آنها نيز سهيمند، و اگر تنها خودشان مرتکب شده اند کيفر مخصوص آنها است مهمترين دليل آنان به زيان خودشان تمام مي شود، از پستاني شير مي خواهند که مدّتها است خشکيده، بدعتي را زنده مي کنند که زمانها است از بين رفته.

چه دعوت کننده اي!؟ و چه اجابت کنندگاني؟! من به کتاب خدا و فرمانش درباره آنها راضيم).[3] .









  1. خطبه 9 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف.
  2. خطبه 8 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف.
  3. خطبه 22 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف.