الشكوي من طلحة و الزّبير











الشکوي من طلحة و الزّبير



اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا قَطَعَانِي وَظَلَمَانِي، وَنَکَثَا بَيْعَتِي، وَأَلَّبَا النَّاسَ عَلَيَّ؛ فَاحْلُلْ مَا عَقَدَا، وَلَا تُحْکِمْ لَهُمَا مَا أَبْرَمَا، وَأَرِهِمَا الْمَسَاءَةَ فِيَما أَمَّلا وَعِمَلَا. وَلَقَدِ اسْتَثَبْتُهُمَا قَبْلَ الْقِتَالِ، وَاسْتَأْنَيْتُ بِهِمَا أَمَامَ الْوِقَاعِ، فَغَمَطَا النِّعْمَةَ، وَرَدَّا الْعَافِيَةَ.[1] .

ترجمه: شکوه از طلحه و زبير

(خدايا! طلحه و زبير پيوند مرا گسستند، بر من ستم کرده و بيعت مرا شکستند، و مردم را براي جنگ با من شوراندند، خدايا آن چه را بستند تو بگشا، و آن چه را محکم رشته اند پايدار مفرما، آرزوهايي که براي آن تلاش مي کنند بر باد ده، من پيش از جنگ از آنها خواستم تا بازگردند، و تا هنگام آغاز نبرد انتظارشان را مي کشيدم لکن آنها به نعمت پشت پا زدند و بر سينه عافيت دست رد گذاردند.)









  1. خطبه 137 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف.