ادب كردن دشمن جسور











ادب کردن دشمن جسور



محدّث قمّي نقل کرد که:

وقتي خالد بن وليد با لشگريانش، اميرالمؤمنين عليه السلام را که در اراضي خود به کشاورزي مشغول بود، ديد، سخن به ناسزاگوئي و اهانت آغاز کرد.

اميرالمؤمنين عليه السلام با مشاهده اين بي ادبي، او را بي درنگ از اسب پائين آورد و سپس به کنار آسياي حارث بن کلده کشيد، و ميله آهنين آن آسياب را بيرون آورد و با قدرت بازوي يدالّلهي آن را خَم کرد و مانند طُوق بر گردن خالد پيچيد.

سپاهيان او از آن حضرت ترسيدند و دخالت نکردند.

خالد زبان به التماس گشود و سوگند داد که رهايش کند.

امام آن مغرورِ بي ادب را به همان حال رها کرد، در حالي که ميله آهني در گردنِ او مثل قلاّده از دور ديده مي شد.

خالد با ناراحتي پيش فرمانده خود (خليفه اوّل) برگشت و براي حلّ اين مشکل از او طلب کمک کرد.

خليفه به آهنگران دستور داد تا آن را از گردن خالد باز کنند.

همه آنان گفتند:

اين کار غير ممکن است مگر آهن در کوره حرارت داده شود تا سرخ گردد که در اين صورت خالد هلاک خواهد شد.

قلاّده در گردن او بود و مردم به او مي خنديدند، تا اميرالمؤمنين عليه السلام از مزرعه بازگشت.

عدّه اي از آن حضرت تقاضا کردند که او را ببخشد.

آن بزرگوار که همواره اهل عفو و کرامت بود، قبول فرمود، سپس آن طوق آهن را مانند خمير با دست مبارک قطعه قطعه کرد و به زمين ريخت.[1] .









  1. منتهي الآمال، ج1، ص69 - و کشف ترمذي - و مناقب ص451 - و در کفاية الموحدين، ج2، ص115.