تهديد حكومت مركزي











تهديد حکومت مرکزي



اندک اندک کار آنان بالا گرفت؛ چنانکه حکومت مرکزي و نظم عمومي را تهديد مي کردند.

قرآن در اين باره مي گويد:

«اگر دو دسته از مؤمنان به جنگ برخاستند ميان آنان آشتي برقرار سازيد و اگر يکي از دو دسته طغيان ورزيد با او بجنگيد تا به حکم خدا باز گردد».

علي (ع) ناچار شد از مدينه روانه ي عراق شود. تني چند از امام خواستند طلحه و زبير را دنبال نکند و به جنگ آنان برنخيزد و او فرمود:

«به خدا چون کفتار نباشم که به آواز به خوابش کنند، فريبش دهند و شکارش کنند. من تا زنده ام به ياري جوينده ي حق با رويگردان از حق پيکار مي کنم و با فرمانبردار يکدل، نافرمان بد دل را سر جاي مي نشانم».

و دور نيست اين خطبه را در همين روزها خوانده باشد:

«آنچه مي گويم در عهده ي خويش مي دانم و خود، آن را پايندانم. آنکه عبرتها او را آشکار شود و از آن پند گيرد و از کيفرها عبرت پذيرد، تقواي وي را نگهدارد و به سرنگون شدنش در شبهات نگذارد. بدانيد دگرباره روزگار شما را در بوته ي آزمايش ريخت؛ مانند روزي که خدا پيغمبرتان را بر انگيخت، به خدايي که او را براستي مبعوث فرمود به هم خواهيد درآميخت، و چون دانه که در غربال بريزند، يا ديگ افزار که در ديگ ريزند، روي هم خواهيد ريخت. تا آنکه در زير است زبر شود و آنکه بر زبر

[صفحه 35]

است به زير در شود. و آنان که واپس مانده اند پيش برانند و آنان که پيش افتاده اند واپس مانند. به خدا سوگند کلمه اي از حق را نپوشاندم و دروغي بر زبان نراندم، از چنين حال و چنين روزگار آگاهم کرده اند».

عبدالله پسر عباس مي گويد در ذوقار بر اميرمؤمنان (ع) در آمدم حالي که نعلين خود را پينه مي زد. پرسيد:

- «بهاي اين نعلين چند است؟» گفتم:

- «بهايي ندارد». گفت:

«به خدا اين را از حکومت شما دوست تر مي دارم، مگر آنکه حقي را برپا سازم يا باطلي را براندازم».


صفحه 35.