علي و فراغت از كار بيعت











علي و فراغت از کار بيعت



علي (ع) پس از فراغت از کار بيعت، عاملان خود را روانه ي ايالتهاي اسلامي ساخت. عثمان پسر حنيف را به بصره، عماره پسر شهاب را به کوفه، عبيدالله پسر عباس را به

[صفحه 29]

يمن، قيس پسر سعد بن عباده را به مصر و سهل پسر حنيف را به شام فرستاد.

اين حاکمان در کار خود توفيقي نيافتند، چرا که مردم از کسي که بر آنها حاکم بود فرمان مي بردند. و اگر حاکمي ديگر مي خواست جاي او را بگيرد، بايد نيرويي فراوان در اختيار داشته باشد که اگر کار به درگيري رسيد از وي حمايت کنند، يا قدرت مرکزي آنچنان باشد که سراسر ايالتها از آن حساب برند، يا حاکمي که معزول شده فرمان بپذيرد و از کار کناره گيرد يا مردم به آن درجه از فرمانبرداري رسيده باشند که اگر حاکم ايستادگي کرد او را برانند. هيچ يک از اين شرطها در شهرهايي که اين حاکمان به آنجا مي رفتند موجود نبود.

در مدينه نيز کار از هر جهت موافق رأي امام پيش نمي رفت. از خاندان اموي و گروه بسياري از مضريان و هوا خواهان عثمان که از آغاز با خلافت او موافق نبودند بگذريم، بعض بيعت گنندگان نيز زمزمه ي مخالفت آغاز کردند.

طلحه و زبير چشم به خلافت دوخته بودند و چون بدان نرسيدند انتظار حکمراني مي بردند. امام علي (ع) آنان را در خور تعهد چنين کاري نمي ديد. چندي پاييدند و چون روي خوش از علي (ع) نديدن از او شکوه کردند که چرا ما را در کار دخالت نمي دهي. و امام در پاسخ آنان مي فرمايد:

«به خدا که مرا به خلافت رغبتي نبود و به حکومت حاجتي نه. شما مرا بدان واداشتيد و آن وظيفه را به عهده ام گذاشتيد».

و چون از پاي ننشستند گفت:

«بيعت شما با من بي انديشه و تدبير نبود و کار من و شما يکسان نيست. من شما را براي خدا مي خواهم و شما مرا براي خود».

و نيز به آنان فرمود:

«به اندک چيزي ناخشنودي نشان داديد و کارهاي بسياري را به عهده تأخير نهاديد. به من نمي گوييد در چه چيزتان حقي بوده است که از شما بازداشته ام؟ و در چه کار خود را بر شما مقدم داشته ام؟ يا کدام دعوي را مسلماني نزد من آورد که گزاردن آن را نتوانستم يا در آن ناتوان بودم يا در حکم آن راه خطا پيمودم؟»

سرانجام نزد او آمدند که مي خواهيم به عمره برويم. وعلي (ع) رخصتشان داد

[صفحه 30]

وگفت:

- «آنان به عمره نمي روند بلکه قصد خدعه دارند».

بايد پرسيد اين دو صحابي سابق در اسلام چرا به چنين کاري دست زدند؟ علي (ع) سخني گفته و يا کاري کرده بود که از خليفه نمي شايست؟


صفحه 29، 30.