خلافت عثمان











خلافت عثمان



در آن شورا عثمان به خلافت مسلمانان گزيده شد. سالهاي عمر عثمان را هنگام مرگ او از هفتاد و نه تا نود سال نوشته اند. حتي اگر کمترين آن را بگيريم نشان مي دهد نيروي جسماني او در سالها خلافت رو به کاهش بوده است؛ در حالي که گشودن مشکلهاي پيش آمده به نيروي جوان نياز داشت. اگر عثمان مشاوران آگاه و با انصافي مي گزيد، کهنسالي او مشکلي نبود اما چنين نشد. اندک اندک کار دشوارتر گرديد. نه پيرامونيان عثمان اندازه نگاه مي داشتند، و نه او از رفتار آنان آگاه بود. چند تن از اصحاب رسول خدا به يکديگر نامه نوشتند به مدينه بياييد که جهاد اينجاست. مردم فراهم آمدند و از علي (ع) خواستند با عثمان گفتگو کند. علي (ع) نزد عثمان رفت و گفت:

«مردم پشت سر من اند و مرا ميان تو و خودشان ميانجي کرده اند. به خدا نمي دانم به تو چه بگويم. چيزي نمي دانم که تو آن را نداني. تو را به چيزي راه نمي نمايم که آن را نشناسي. تو مي داني آنچه ما مي دانيم. ما بر تو به چيزي سبقت نجسته ايم تا تو را از آن آگاه کنيم. جدا از تو چيزي نشنيده ايم تا خبر آن را به تو برسانيم. ديدي چنانکه ما

[صفحه 24]

ديديم. شنيدي چنانکه ما شنيديم. با رسول خدا بودي چنانکه ما بوديم. پسر ابوقحافه، و پسر خطاب در کار حق از تو سزاوارتر نبودند. تو از آنان به رسول خدا نزديکتري که خويشاوند پيامبري، داماد او شدي و آنان نشدند.

من تو را سوگند مي دهم امام کشته شده ي اين امت نباشي! چه گفته مي شد که در اين امت امامي کشته گردد، و با کشته شدن او دَرِ کشت و کشتار تا روز رستاخيز باز شود و کارهاي امت بدانها مشتبه بماند و فتنه ميان آنان بپراکند؛ چنانکه حق را از باطل نشناسند و در آن فتنه با يکديگر بستيزند و در هم آميزند».


صفحه 24.