جانشيني ابوبكر











جانشيني ابوبکر



ابوبکر در جمادي الاخر سال 13 هجري درگذشت و چنانکه نوشته اند در آخرين روز

[صفحه 22]

زندگي عمر را به جانشيني خود معين کرد. علي (ع) در اين باره فرمايد:

«شگفتا! کسي که در زندگي مي خواست خلافت را واگذارد، چون اجلش رسيد کوشيد تا آن را به عقد ديگري در آرد».

ابوبکر هنگامي از جهان رفت که سپاهيان مسلمان از سوي شرق به سرزمين ايران و از سوي شمال به متصرفات امپراتوري روم درآمده بودند. اين کشور گشايي در دوره ي عمر ادامه يافت و به دنبال گشودن سرزمينها، مشکلها پديد گرديد؛ چنانکه برخي سنت ها هم دگرگون شد.

مي توان گفت در طول دوازده سال پس از رحلت پيغمبر (ص) اندک اندک گروهي از مسلمانان مدينه و مکه که ستون اصلي اين دين به حساب مي آمدند، به دنيا بيشتر از آخرت نگريستند. عدالت و تقوا (که دو رکن اصلي در اسلام است) جاي خود را به دست اندازي به مال و رسيدن به جاه داد. از سوي ديگر مردماني از نژاد غير عرب خود را در اختيار سران فاتح نهادند و سپاهيان اسلام با رسيدن به سرزمين آنان، دنياي تازه اي پيش روي خود ديدند. عربي که ساده مي زيست، تجمل آنان را ديد و به زندگاني پر زرق و برق روآورد و بدان خو گرفت.

عمر در ذوالحجه سال بيست و سوم از هجرت با خنجري که به پهلوي او زدند، در بستر افتاد و پس از چند روز درگذشت. پيش از مردن، شش تن از ياران پيغمبر (ص)، يعني علي (ع)، عثمان، زبير، سعد پسر ابو وقاص، عبدالرحمان پسر عوف و طلحه را که در آن روز در مدينه نبود، نامزد کرد تا به مشورت بپردازند و در مدت سه روز خليفه ي مسلمانان را تعيين کنند.

با چنين ترکيبي از ياران رسول خدا و چنان سفارشي درباره ي پذيرفتن رأي آنان، از آغاز معلوم بوده است علي (ع) به خلافت نخواهد رسيد؛ زيرا عبدالرحمن به خاطر خويشاوندي، طرف عثمان را رها نمي کرد.

در پايان سه روز عبدالرحمن نزد علي (ع) رفت و گفت: «اگر خليفه شوي به کتاب خدا و سنت رسول و سيرت دو خليفه ي پس از او رفتار خواهي کرد؟» علي (ع) گفت: «اميدوارم در حد توان و علم خود رفتار کنم». و چون از عثمان پرسيد گفت: «آري».

نخستين خرده اي که بر ترکيب اين شورا مي توان گرفت اين است که چرا اعضاي اين

[صفحه 23]

شورا بايد همگي از مهاجران باشند؟ چرا انصار نبايد در اين مجلس راه يابند؟

دوم اينکه چرا تنها شش تن به مشورت نشينند؟ مگر آن روز اصحاب حل و عقد تنها اين شش نفر بودند؟

سوم اينکه اگر يک تن يا دو تن مخالف بود چرا بايد گردن آنان را بزنند؟

چهارم اينکه اگر پس از سه روز نتوانستند کسي را بگزينند، چرا همه را بکشند. اين همه سختگيري و ترساندن اعضاي شورا براي چه بود؟ بهتر است سخن علي (ع) را در اين باره بخوانيم:

«چون زندگاني او به سر آمد، گروهي را نامزد کرد و مرا در جمله ي آنان درآورد. خدا را چه شورايي! من از نخستين چه کم داشتم که مرا در پايه ي او نپنداشتند و در صف اينان گذاشتند؟ ناچار با آنان انباز و با گفتگوشان دمساز گشتم. اما يکي از کينه راهي گزيد و ديگري داماد خود را بهتر ديد و اين دوخت و آن بريد تا سومين به مقصود رسيد».


صفحه 22، 23.