علي نفس پيامبر است به شهادت قرآن












علي نفس پيامبر است به شهادت قرآن



1ـ در سال دهم هجرت گروهي از نصاراي نجران به نمايندگي از سوي مسيحيان به مدينه آمده، و گفتند: دين شما چه فضيلتي بر دين ما دارد؟ و چرا ما به شما مسلمانان «جزيه» بدهيم؟

پيامبر اسلام، دلايل زيادي در جامعيت و تکامل اسلام بيان داشتند، ولي تعصب و هواهاي نفساني نگذاشت افراد مزبور حقايق اسلام را از زبان پيامبر بزرگ ما بپذيرند، در اين هنگام آيه زير براي داوري ميان دو گروه نازل شد:

«فمن حاجک فيه من بعد ما جاءک من العلم فقل: تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علي الکاذبين»[1] .

هرگاه بعد از علم و دانشي که درباره مسيح به تو رسيده، باز کساني با تو به محاجه و ستيز برخيزند، به آنها بگو «بيائيد ما و شما در برابر يکديگر با فرزندان و زنان و نفوس خود مباهله نموده، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم».

رسول گرامي اسلام پس از دريافت اين آيه «نصاراي نجران» را به «مباهله» دعوت کرد، قرار شد در روز معيني هر دو گروه با افراد خود به مباهله بيايند، و همديگر را نفرين کنند، تا خداوند گروه باطل را نابود سازد.

روز موعود فرا رسيد، و نصارا را ديدند پيامبر اسلام با «امام حسن و حسين و حضرت فاطمه و حضرت امير المومنين» عليهم السلام بيرون آمد، و آن چنان عظمت و بزرگواري اهل بيت آنان رامرعوب ساخت که گفتند « اگر اينان از خدا بخواهند که کوهها را نابود سازد هر آينه مستجاب مي گردد»[2] و لذا از مباهله خودداري نموده، و آماده پرداخت «جزيه» شدند.

آنچه از اين آيه و قضيه تاريخي به بحث ما مربوط است اين که: خداوند متعال «حسنين» را فرزندان رسول خدا معرفي نموده و فاطمه زهرا عليها السلام را اسوه زنان بيان داشته، و «امير المومنين» علي عليه السلام را «نفس پيامبر» آورده است که ارزش وجودي علي را مي رساند، و نشان مي دهد که جايگاه علي و مقام وي، جايگاه و مقام پيامبر است! !

خوشبختانه اکثر مفسرين قريب به اتفاق اعم از شيعه و سني به اين حقيقت اعتراف کرده اند و مورخين و محققين اهل سنت در کتابها و سيره هاي خويش به اين موضوع اشاره نموده و علي عليه السلام رانفس پيامبر خوانده اند، که شما خوانندگان عزيز مي توانيد مراجعه فرمائيد.[3] .

«احمد بن حنبل» در مسند خود مي نويسد: گروهي از نمايندگان قوم «ثقيف» به حضور پيامبر خدا آمدند، و مذاکراتي را با آن حضرت انجام داده، ولي در گفتار خويش سرسختي نشان دادند، رسول گرامي اسلام خطاب به آنان فرمودند:

«لتسلمن، او لا بعثن اليکم رجلا مني عديل نفسي، فليضربن اعناقکم و ليسبين ذراريکم و لياخذن اموالکم» قال عمر: فما تمنيت الامارة الا يومئذ و جعلت انصب له صدري رجاء ان يقول: هو هذا. فالتفت فاخذ بيد علي و قال: «هو هذا» مرتين.»[4] .

يا اسلام را بپذيريد، و يا مرد بزرگواري را که از من است، و مساوي من مي باشد به سوي شما خواهم فرستاد، او در صورت جنگ کردن گردن شما را مي زند، و زنانتان را اسير مي گيرد، و اموالتان را به نفع اسلام تصرف مي نمايد، «عمر بن خطاب» مي گويد: من هرگز مقام فرماندهي را آرزو نکردم، جز در اين روز، و با خود مي گفتم: اي کاش پيامبر خدا مرا به اين کار منصوب کند، ولي او دست روي علي عليه السلام گذاشته و فرمود: آن شخص همين مرد بزرگوار است، و اين را دو بار متذکر شد.

اين حديث را به صراحت علي عليه السلام را نفس پيامبر و مساوي با وي معرفي مي کند.

آفتاب ولايت ص 76

علي اکبر بابازاده









  1. سوره آل عمران آيه 61.
  2. «هذه وجوه لو اقسمت علي الله ان يزيل الجبال لازالها».
  3. کامل ابن اثير ج 2 ص 293، صحيح مسلم ج 7 ص 120، تفسير طبري ج 3 ص 192، مسند احمد بن حنبل ج 1 ص 185، سنن ترمذي في فضائل علي، و تاريخ الخلفاء سيوطي ص 65، احقاق الحق ج 3 ص 46 تفسير فخر رازي ج 8 ص 85، جامع الاصول ج 9 ص 470.
  4. مسند احمد بن حنبل کتاب الفضائل لعلي (ع) بنقل از ابن ابي الحديد ج 9 ص 167 خبر الثاني.