جايگاه علي در قرآن در رابطه با پيامبر












جايگاه علي در قرآن در رابطه با پيامبر



در سال نهم پس از هجرت پيامبر،گروهي به نمايندگي از نصاراي نجران يمن به مدينه آمدند تا راجع به اسلام از پيامبر (ص) سؤالهايي بکنند و با او درباره دين به احتجاج پردازند. و ميان آنان با پيامبر بحث و گفتگويي شد که پيامبر در اين گفتگو موضع مثبت اسلام را نسبت به حضرت مسيح و تعليمات او بيان کرد.و ليکن آنان در موضع منفي خود نسبت به تعليمات اسلامي پافشاري کردند.آن گاه وحي نازل شد و پيامبر را مأمور به مباهله با آنان ساخت. مباهله نفرين کردن دو گروه متخاصم است تا بدان وسيله خداوند بر آن که باطل است عذابش را نازل کند:«هر کس پس از روشن شدن جريان با تو مجادله کند.بگو بياييد فرزندان و زنان و نزديکان خود را گرد آوريم،لابه و زاري کنيم و لعنت خدا را نثار دروغگويان گردانيم»[1] .

پيامبر (ص) به دليل مأموريتي که داشت دچار زحمت شد و آن گروه مسيحي را به مباهله دعوت کرد.نيشابوري در تفسير:غرائب القرآن و عجائب الفرقان خود،مطلب زير را نقل کرده است:«پيامبر به آنان فرمود:خداوند مرا مأمور کرده است که اگر پذيراي برهان نشديد با شما مباهله کنم،گفتند اي ابو القاسم!ما باز مي گرديم و درباره کار خود با هم مشورت مي کنيم،آن گاه به نزد تو مي آييم.و چون بازگشتند به شخص دوم هيأت نمايندگي که مردي کاردان و با تدبير بود گفتند:اي عبد المسيح!نظر تو چيست؟اوگفت:به خدا قسم اي جمعيت نصارا شما دانستيد که محمد پيامبري است فرستاده از جانب خدا.و براستي سخن قاطع را درباره صاحبتان مسيح براي شما بيان کرد.و به خدا سوگند،هرگز قومي با پيامبري مباهله نکرد مگر آن که بزرگ و کوچک آنان از ميان رفتند.و شما اگر اين کار را بکنيد بيچاره مي شويد!اگر خوش نداريد،در موضع خود بايستيد و بر دين خود پافشاري ورزيد و اين مرد را به حال خود واگذاريد و به شهرهاي خود باز گرديد.

هيأت نمايندگي مسيحيان به حضور پيامبر (ص) آمد،ديدند او براي مباهله بيرون آمده است در حالي که عبايي از موي سياه بر دوش داشت؛حسين (ع) در آغوش آن حضرت بود و دست حسن (ع) را در دست داشت و فاطمه (ع) در پي او حرکت مي کرد،علي (ع) نيز پشت سر فاطمه حرکت مي کرد،و پيامبر (ص) به آنها مي گفت هر وقت من دعا کردم شما آمين بگوييد.اسقف نجران رو به همراهان کرد و گفت:اي گروه نصارا!من چهره هايي را مي بينم که اگر دست به دعا بردارند و از خداوند بخواهند که کوه را از جا بکند،فورا خواهد کند!پس با او مباهله مکنيد که هلاک مي شويد و بر روي زمين تا روز قيامت يک مسيحي باقي نخواهد ماند.سپس،رو به پيامبر کردند و گفتند:اي ابو القاسم!تصميم ما اين است که با تو مباهله نکنيم...»[2] .

طبري در تفسير خود از چندين طريق نقل کرده است که پيامبر خدا (ص) علي،فاطمه،حسن و حسين را در داستان مباهله به همراه خود آورده بود[3] .

و در صحيح مسلم از سعد بن ابي وقاص روايت شده است که چون اين آيه نازل شد:«بياييد فرزندان و...خود را گرد آوريم»پيامبر خدا (ص) علي،فاطمه،حسن و حسين را طلبيد و گفت:بارلها اينان اهل بيت منند»[4] . خداوند پيامبرش را مأمور کرده بود تا به هيأت نمايندگي نجران بگويد:«بيائيد فرزندان،زنان و نزديکان خود را گرد آوريم...»براي اطاعت اين فرمان پيامبر حسنين را حاضر کرد که پسران دختر او و در حقيقت فرزندان او بودند؛فاطمه را به حضور خواست که او برجسته ترين زنان از اهل بيت رسول بود.و ليکن چرا به همراه آنان علي را آورده بود که نه از پسران پيامبر است و نه از زنان او؟

براي علي در آيه مبارکه جايي نيست،مگر اين که داخل در فرموده خداي متعال«انفسنا»باشد. براستي که بردن علي دليل بر اين است که پيامبر خدا او را به منزله خود به حساب مي آورد و اگر پيامبر خدا او را چنين به حساب مي آورد پس،در حقيقت او را در ميان همه مسلمانان ممتاز دانسته است.پيامبر خدا در موارد مختلفي صريحا مي فرمود:علي از من است و من از اويم.و حبشي بن جناده روايت کرده است که او خود از پيامبر خدا شنيد که مي فرمود:«علي از من است و من از او و کسي از جانب من کاري را انجام نمي دهد بجز علي.»[5] .

بحث و گفتگوي ميان امام رضا (ع) و مأمون

چه زيباست گفتگويي که بين امام علي الرضا (ع) و مأمون اتفاق افتاد...مأمون به امام رضا (ع) گفت:«چه دليلي بر امامت جدت وجود دارد؟»امام جواب داد:دليل بر امامتش قول خداي تعالي: «و انفسنا و انفسکم»است.

مقصود حضرت رضا (ع) اين است که همراه بردن علي (ع) در داستان مباهله،قرار دادن او به منزله خود پيامبر (ص) است و به منزله خود پيامبر (ص) بودن آن است که وي پيشواي مسلمانان است.آن گاه مأمون گفت:اگر قول خداي تعالي:«و نساءنا و نساءکم»نبود[حرف شما راست بود]امام (ع) در جواب فرمود:آري اگر[پس از آن ]اين سخن خدا«و ابناءنا و ابناءکم»نمي بود.

منظور مأمون اين است که امکان دارد ميان مسلمانان کسي در فضيلت همسان با علي باشد و ممکن است همان شخص در نزد پيامبر به منزله نفس پيامبر (ص) بوده باشد.و ليکن پيامبر نخواسته است همه اشخاصي را که همانند خود مي بيند،به همراه آورد،بلکه يکي از آنان را احضار کرده است و او علي است.و دليلي بر اين مطلب کلمه«نساءنا»است که شايسته است تمام زنان منتسب به پيامبر (ص) از جهت نسبت و همسري را مشمول آن بدانيم،و ليکن پيامبر (ص) يکي از آنان را که از جهت نسبت انتساب به او دارد احضار کرد،و او فاطمه (ع) بود به عنوان نمونه اي از زناني که انتساب به آن حضرت دارند.

حضرت رضا (ع) به او جواب داد که اگر زنان ديگر برابر با فاطمه بودند آنان را نيز با فاطمه (ع) همراه مي برد چنان که پيامبر (ص) ،حسن و حسين (ع) را با هم احضار فرمود چون آن دو برابرند.يکي از آنها را تنها به عنوان نمونه فرزندان احضار نکرد،و به همين دليل همراه بردن علي (ع) دليل بر اين است که علي (ع) تنها مردي است که پيامبر او را همانند خود به حساب مي آورد.

روايت شده است که عمرو بن عاص از پيامبر (ص) راجع به محبوب ترين مردان از ميان همه مردم در نظر خود پرسيد.جواب داد:ابو بکر.دوباره پرسيد:بعد از ابو بکر چه کسي؟فرمود:عمر.پس ابن عاص گفت:جايگاه علي کجا؟پيامبر (ص) نگاهي به حاضران کرده فرمود:«اين مرد از کسي مي پرسد که خود من است»[6] .

صفحات گذشته روشن ساخت که پيامبر بزرگ برادري خود را با علي به امت اعلان فرمود و اعلان اين مطلب پس از هجرت انجام وعده اي نبود که پيامبر پيش از هجرت وعده داده بود،بلکه پيامبر پيش از آن به وعده خود با علي عمل کرده بود،آن گاه که در يوم الدار با او عقد اخوت بست،در حالي که به او وعده نداد که اين برادري را در آينده به مسلمانان اعلان خواهد کرد.

البته پيامبر (ص) آن کار را علني و رو در رو انجام داد،زيرا او مي ديد علي استحقاق اين بزرگداشت بي نظير را دارد،و از طرفي،اين اعلان امت را در آينده براي رهبري و زمامداري علي آماده مي سازد و رهنمود بر شاخص هدايتي است که پس از پيامبر (ص) امت بدان نياز خواهد داشت.

چون پسنديده بود که پيامبر (ص) براي امت روشن سازد که او به علي مقام اخوت خود را اعطا کرده است و نيز ضرورت داشت تا براي امت بيان کند که به علي دو مقام وصايت و خلافت را که در يوم الدار نيز در حضور اعضاي فاميل اعلان داشته بود،مرحمت کرده است.براستي که بزرگترين چيزي که امت پس از ايمان به رسالت نيازمند آن است اين است که جاي امني براي خود پيدا کند تا بعد از پيامبر به آن پناه ببرد.رهبري شايسته همان است که ضامن استمرار رسالت و صفاي آن باشد،و امت را در طول قرون آينده از گمراهي در امان نگهدارد.

و پيامبر (ص) براي اعلان آن به امت در سال دهم پس از هجرت روزي را در حجة الوداع انتخاب کرد.پس در حضور هزاران فرد حجگزار ولايت علي را اعلان فرمود.ولايت بر امور مسلمانان بعد از پيامبر طبق پيماني از طرف پيامبر (ص) به معني جانشيني و متضمن وصايت است.پيامبر (ص) با هر که پيمان ببندد تا امور مسلمانان را عهده دار شود،همو جانشين اوست.

اميرالمؤمنين (ع) اسوه وحدت صفحه 162

محمد جواد شري









  1. سوره آل عمران (3) آيه 62.
  2. اين مطالب را در تفسير نيشابوري که در حاشيه تفسير طبري ج 3 ص 192ـ193 چاپ شده است مي خوانيم.
  3. ج 3 ص 192ـ193 و همچنين در تفسير جلالين (2) ج 15 ص 176.
  4. ج 15 ص 176.
  5. سنن ابن ماجه،حديث 143.
  6. اين روايت را ابن نجار (کنز العمال،ج 15 ص 125،شماره حديث 361) نقل کرده است.