لسانك يقتضيك ما عودته











لسانک يقتضيک ما عودته



(زبان تو تقاضا مي کند ترا[1] آن چه عادت کرده اي[2] تو آن[3] را.)

معني اين کلمه به تازي:

عود لسانک من القول اجمله و من الخير اکمله، فانک ان عودته الشر لم تامن ان تبدر منه او تصدر عنه، علي موجب عادتک لا علي موجب ارادتک، کلمة شر تکدر کاسک، بل تطير راسک.

معني اين کلمه به پارسي:

زبانرا بر نيک خوي[4] بايد کرد،[5] و بر بدخوي نبايد کرد، چه روا بود که به[6] حکم عادت بر زبان، در موضعي نازک، از آن بد که بر آن[7] خوي کرده باشد، کلمه اي رود[8] که[9] خداوند زبان را زيان دارد.


بر نکو خوي کن زبانت را
کان رود بر زبان که خوي کند


خويش ار بر بدي کني،[10] روزي
پيش خلقت سياه روي کند


O الاعجاز /29، شرح غرر و درر: ش 7611، المناقب /375.









  1. س اس: - ترا.
  2. س: کردي.
  3. اس: او.
  4. ص: خويي عادت.
  5. م: بنيک خو بايد کردن.
  6. س: بر.
  7. ص: - بر آن، اس: بدان.
  8. م: بر زبان رود.
  9. اس: - که.
  10. س: خويشتن از بدي کني، اس: با خويش ار تو بدي کني (!)، م: خوي خود را چو بد کني، متن موافق، ص ز.