من عرف نفسه فقد عرف ربه
معني اين کلمه به تازي: من عرف ان[4] نفسه مخلوقة مصنوعة، و من الاجزاء المتکثرة و الاعضاء المتغيرة مرکبة مجموعة، فقد عرف ان له خالقا لا يتکثر ذاته، و صانعا لا يتغير صفاته. معني اين کلمه به پارسي: هر که در نفس خويش نگرد او[5] به بديهه عقل بداند که پيش از اين هست نبوده است و اکنون هست شده است و[6] از اينجا بداند که او را هست کننده اي[7] و پديد آرنده اي[8] هست، پس از دانستن[9] نفس خويش به دانستن[10] پروردگار خويش رسد. بر وجود خداي، عزوجل چون بداني تو نفس[11] را، داني O المناقب /375، شرح غرر و درر: ش 7946، اخلاق محتشمي /8، شرح نهج 192/20.
(هر که بشناخت نفس[1] خويش را، به درستي که[2] بشناخت پروردگار خويش را.)[3] .
هست نفس تو حجتي قاطع
کوست مصنوع و[12] ايزدش صانع