مطلوب كل طالب و گلستان











مطلوب کل طالب و گلستان



در گلستان سعدي از نثر يا نظم رشيد وطواط تاثيري آشکار نمي توان يافت، اما در بسياري از موارد، نزديکي مفاهيم، که گاهي با مشابهتهاي لفظي نيز همراه است، به حدي است که توجه خاطر سعدي را به مطلوب کل طالب به ذهن مي آورد. البته اشتراک موضوع اخلاقي، تربيتي و ديني هر دو کتاب زمينه اي طبيعي براي وجود مفاهيم و معاني مشترکي را ايجاب مي کند، اما چنانکه خواننده ملاحظه خواهد کرد، بعضي از هماننديها چنان نيست که بتوان آن را نتيجه شيوع مفاهيم اخلاقي يا اشتراک موضوع و غير آن دانست.

و اکنون آن هماننديها:

1- مطلوب کل طالب (کلمه سوم): الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم.

... مردمان در زمانه نگرند و به افعال او اقتدا نمايند، هر که را زمانه بنوازد ايشان بنوازند و هر که را زمانه بيندازد ايشان نيز بيندازند...

گلستان (ص 72):


نبيني که پيش خداوند تخت
تواضع کنان دست بر بر نهند


چو بينند کارش ز دست اوفتاد
همه عالمش پاي بر سر نهند


2- مطلوب کل طالب (کلمه هفتم): المرء مخبو تحت لسانه.

... تا مرد سخن نگويد مردمان ندانند که او عالم است يا جاهل، ابله است يا عاقل. چون سخن گفت مقدار عقل و مثابت فضل او دانسته شد.

گلستان: (ص 50):


تا مرد سخن نگفته باشد
عيب و هنرش نهفته باشد


هر بيشه گمان مبر که خالي است
باشد که پلنگ خفته باشد[1] .


3- مطلوب کل طالب (کلمه نوزدهم): لا راحة مع حسد.

... مردم حسود پيوسته از نيکوييي که خداي - عزوجل - ديگران را دهد اندوهگن باشد و راحت عمر و لذت عيش نيابد.

گلستان (ص 63):


توانم آن که نيازارم اندرون کسي
حسود را چه کنم کو ز خود به رنج درست؟


بمير تا برهي اي حسود کاين رنجي است
که از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست[2] .


4- مطلوب کل طالب (کلمه سي و چهارم): المرء عدو ماجهله.

... هر که علمي را نداند پيوسته در پوستين آن علم افتاده بود و اصحاب آن علم را بد مي گويد و مذمت مي کند.

گلستان (ص 178):

بي هنران هنرمند را نتواند که بينند... يعني سفله چون به هنر با کسي بر نيايد به خبثش در پوستين افتد.

5- مطلوب کل طالب (کلمه پنجاه و دوم): الحاسد مغتاظ علي من لا ذنب له.

... حسود چون با کسي نعمت بيند.... بر آن کس خشم آلود شود و او را دشمن گيرد و پيوسته در زوال نعمت او کوشد بي آن که از آن کس جرمي پيدا آمده باشد يا جنايتي ظاهر شده،


هست مرد حسود خشم آلود
بر کسي کو نکرد هيچ گناه


نعمت خلق ديد نتواند
رنجه باشد ز اصطناع اله


گلستان (ص 183):

حسود از نعمت حق بخيل است و بنده بي گناه را دشمن دارد.


مردکي خشک مغز را ديدم
رفته در پوستين صاحب جاه


گفتم: اي خواجه، گر تو بدبختي
مردم نيکبخت را چه گناه[3] .


و نيز (ص 63):

(سرهنگ زاده) گفت:... همگنان را راضي کردم مگر حسود را که راضي نمي شود الا به زوال نعمت من...


شوربختان به آرزو خواهند
مقبلان را زوال نعمت و جاه


گر نبيند به روز شب پره چشم
چشمه آفتاب را چه گناه؟


6- مطلوب کل طالب (کلمه شصت و پنجم): السعيد من وعظ بغيره.

... نيکبخت آن کس باشد که چون ديگري را پند دهند و از کردار ناشايسته و گفتار نابايسته بازدارند، او از آن پند عبرت گيرد. نصيب خويش بردارد و به گرد امثال آن کردار و گفتار نگردد.

گلستان (ص 187):

نيکبختان به حکايت و امثال پيشينيان پند گيرند از آن پيش که پسينيان به واقعه ايشان مثل زنند و دزدان دست کوته نکنند تا دستشان کوته نکنند.


نرود مرغ سوي دانه فراز
چون دگر مرغ بيند اندر بند


پند گير از مصايب دگران
تا نگيرند ديگران به تو پند


7- مطلوب کل طالب (کلمه چهل و چهارم): اکبر الاعداء اخفاهم مکيدة.

... هر که دشمني نهان دارد و دوستي آشکارا کند، او بدترين دشمنان باشد، از بهر آن که حذر از دشمن ظاهر ممکن است و از دشمن باطن ممکن نيست.

گلستان (ص 124):


هرگز ايمن ز مار ننشستم
که بدانستم آن چه خصلت اوست


زخم دندان دشمني بترست
که نمايد به چشم مردم، دوست


8- مطلوب کل طالب (کلمه هشتاد و هفت): اکثر مصارع العقول تحت بروق الاطماع.

... هر که طمع برو مستولي گردد عقل او مقهور و خرد او مغلوب شود.

گلستان (ص 123):


بدوزد شره ديده هوشمند
در آرد طمع مرغ و ماهي به بند


9- مطلوب کل طالب (کلمه نودم): من لان عوده کثف اغصانه.

... هر که نرم باشد و سياست به وقت نکند و مراسم تاديب را مهمل گذارد، حاشيه او گردنکشي کنند و او را حرمت ندارند و به مراد او نروند.

گلستان (ص 133):

(صاحبدل گفت: اي برادر، چون (با بنده) قرار دوستي کردي توقع خدمت مدار، که چون عاشق و معشوقي در ميان آمد مالکي و مملوکي برخاست.


خواجه با بنده پري رخسار
چون درآمد به بازي و خنده


نه عجب کو چو خواجه حکم کند
وين کشد بار ناز چون بنده


جز اين نيز در اين دو کتاب، مطلوب کل طالب و گلستان، نمونه هاي همانند يا نزديک به يکديگر وجود دارد که براي پرهيز از طول سخن به همين مقدار بسنده مي کنيم.









  1. در شرح عبدالوهاب نيز به اين مشابهت اشاره شده است.
  2. در شرح عبدالوهاب نيز به مشابهت اشاره شده است.
  3. در شرح عبدالوهاب نيز به اين مشابهت اشاره شده است.