مطلوب کل طالب و گلستان
و اکنون آن هماننديها: 1- مطلوب کل طالب (کلمه سوم): الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم. ... مردمان در زمانه نگرند و به افعال او اقتدا نمايند، هر که را زمانه بنوازد ايشان بنوازند و هر که را زمانه بيندازد ايشان نيز بيندازند... گلستان (ص 72): نبيني که پيش خداوند تخت چو بينند کارش ز دست اوفتاد 2- مطلوب کل طالب (کلمه هفتم): المرء مخبو تحت لسانه. ... تا مرد سخن نگويد مردمان ندانند که او عالم است يا جاهل، ابله است يا عاقل. چون سخن گفت مقدار عقل و مثابت فضل او دانسته شد. گلستان: (ص 50): تا مرد سخن نگفته باشد هر بيشه گمان مبر که خالي است 3- مطلوب کل طالب (کلمه نوزدهم): لا راحة مع حسد. ... مردم حسود پيوسته از نيکوييي که خداي - عزوجل - ديگران را دهد اندوهگن باشد و راحت عمر و لذت عيش نيابد. گلستان (ص 63): توانم آن که نيازارم اندرون کسي بمير تا برهي اي حسود کاين رنجي است 4- مطلوب کل طالب (کلمه سي و چهارم): المرء عدو ماجهله. ... هر که علمي را نداند پيوسته در پوستين آن علم افتاده بود و اصحاب آن علم را بد مي گويد و مذمت مي کند. گلستان (ص 178): بي هنران هنرمند را نتواند که بينند... يعني سفله چون به هنر با کسي بر نيايد به خبثش در پوستين افتد. 5- مطلوب کل طالب (کلمه پنجاه و دوم): الحاسد مغتاظ علي من لا ذنب له. ... حسود چون با کسي نعمت بيند.... بر آن کس خشم آلود شود و او را دشمن گيرد و پيوسته در زوال نعمت او کوشد بي آن که از آن کس جرمي پيدا آمده باشد يا جنايتي ظاهر شده، هست مرد حسود خشم آلود نعمت خلق ديد نتواند گلستان (ص 183): حسود از نعمت حق بخيل است و بنده بي گناه را دشمن دارد. مردکي خشک مغز را ديدم گفتم: اي خواجه، گر تو بدبختي و نيز (ص 63): (سرهنگ زاده) گفت:... همگنان را راضي کردم مگر حسود را که راضي نمي شود الا به زوال نعمت من... شوربختان به آرزو خواهند گر نبيند به روز شب پره چشم 6- مطلوب کل طالب (کلمه شصت و پنجم): السعيد من وعظ بغيره. ... نيکبخت آن کس باشد که چون ديگري را پند دهند و از کردار ناشايسته و گفتار نابايسته بازدارند، او از آن پند عبرت گيرد. نصيب خويش بردارد و به گرد امثال آن کردار و گفتار نگردد. گلستان (ص 187): نيکبختان به حکايت و امثال پيشينيان پند گيرند از آن پيش که پسينيان به واقعه ايشان مثل زنند و دزدان دست کوته نکنند تا دستشان کوته نکنند. نرود مرغ سوي دانه فراز پند گير از مصايب دگران 7- مطلوب کل طالب (کلمه چهل و چهارم): اکبر الاعداء اخفاهم مکيدة. ... هر که دشمني نهان دارد و دوستي آشکارا کند، او بدترين دشمنان باشد، از بهر آن که حذر از دشمن ظاهر ممکن است و از دشمن باطن ممکن نيست. گلستان (ص 124): هرگز ايمن ز مار ننشستم زخم دندان دشمني بترست 8- مطلوب کل طالب (کلمه هشتاد و هفت): اکثر مصارع العقول تحت بروق الاطماع. ... هر که طمع برو مستولي گردد عقل او مقهور و خرد او مغلوب شود. گلستان (ص 123): بدوزد شره ديده هوشمند 9- مطلوب کل طالب (کلمه نودم): من لان عوده کثف اغصانه. ... هر که نرم باشد و سياست به وقت نکند و مراسم تاديب را مهمل گذارد، حاشيه او گردنکشي کنند و او را حرمت ندارند و به مراد او نروند. گلستان (ص 133): (صاحبدل گفت: اي برادر، چون (با بنده) قرار دوستي کردي توقع خدمت مدار، که چون عاشق و معشوقي در ميان آمد مالکي و مملوکي برخاست. خواجه با بنده پري رخسار نه عجب کو چو خواجه حکم کند جز اين نيز در اين دو کتاب، مطلوب کل طالب و گلستان، نمونه هاي همانند يا نزديک به يکديگر وجود دارد که براي پرهيز از طول سخن به همين مقدار بسنده مي کنيم.
در گلستان سعدي از نثر يا نظم رشيد وطواط تاثيري آشکار نمي توان يافت، اما در بسياري از موارد، نزديکي مفاهيم، که گاهي با مشابهتهاي لفظي نيز همراه است، به حدي است که توجه خاطر سعدي را به مطلوب کل طالب به ذهن مي آورد. البته اشتراک موضوع اخلاقي، تربيتي و ديني هر دو کتاب زمينه اي طبيعي براي وجود مفاهيم و معاني مشترکي را ايجاب مي کند، اما چنانکه خواننده ملاحظه خواهد کرد، بعضي از هماننديها چنان نيست که بتوان آن را نتيجه شيوع مفاهيم اخلاقي يا اشتراک موضوع و غير آن دانست.
تواضع کنان دست بر بر نهند
همه عالمش پاي بر سر نهند
عيب و هنرش نهفته باشد
باشد که پلنگ خفته باشد[1] .
حسود را چه کنم کو ز خود به رنج درست؟
که از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست[2] .
بر کسي کو نکرد هيچ گناه
رنجه باشد ز اصطناع اله
رفته در پوستين صاحب جاه
مردم نيکبخت را چه گناه[3] .
مقبلان را زوال نعمت و جاه
چشمه آفتاب را چه گناه؟
چون دگر مرغ بيند اندر بند
تا نگيرند ديگران به تو پند
که بدانستم آن چه خصلت اوست
که نمايد به چشم مردم، دوست
در آرد طمع مرغ و ماهي به بند
چون درآمد به بازي و خنده
وين کشد بار ناز چون بنده