سخنان علي در متون فارسي











سخنان علي در متون فارسي



به کار بردن سخن فرزانگان و بزرگان در ميان گفته خود، امري است که ظاهرا با نخستين روزهاي پيدايش زبان فاصله چنداني ندارد. گوينده، يا نويسنده، غالبا بر آن است که با اين کار سخن خود را بيارايد و انديشه خود را تاکيد کند، اما وقتي بدين شيوه گفته مقبول و دلنشيني را به ذهن مخاطب مي سپارد، دانسته يا ندانسته، بخشي از فرهنگ بشري را حفظ مي کند و آيندگان را وامدار خود مي دارد، و بديهي است که اين بهره گيري از گفته ديگران، - تضمين -،[1] اگر با لطف و ظرافتي نيز همراه گردد خود به سخن گوينده، يا نويسنده، زيبايي ديگري خواهد بخشيد.

در قرنهاي نخستين هجري، زماني که زبان فارسي با روحي تازه حيات خود را در قالب کتابها آغاز کرد، از سرچشمه هاي نخستين فرهنگ اسلامي - قرآن کريم، سخنان پيامبر (ص) و ياران او - نيرو مي گرفت و يکي از عوامل غنا و کمال روز افزون آن، بهره مندي از اين سرمايه فياض بود. از اين روي در ميان آثاري که از آن سالها، بخصوص از قرن چهارم به بعد، باقي است کمتر کتاب ارجمندي مي توان يافت که از اين برکات بي بهره باشد.

اما در ميان سخناني که مولفان فارسي نويس از بزرگان اصحاب و صاحبان انديشه صدر اسلام، در ضمن نوشته هاي خود، آورده اند، آن چه به اميرمومنان علي (ع) منسوب است برجستگي خاصي دارد، چنان که اگر روزي مجموعه اي از آن فراهم آيد بي گمان رساله اي دل انگيز خواهد شد.

ذکر نمونه اي از اين تضمين ها گفته ما را روشني خواهد بخشيد:

در منابع متعددي آمده است که علي (ع) فرمود: يا حمراء و يا بيضاء احمري و ابيضي و غري غيري.[2] .

از جمله متون تاريخي فارسي در تاريخ بلعمي[3] (تاليف سالهاي 352 - 363) آمده است:

از اميرالمومنين علي بن ابي طالب - کرم الله وجهه - خبر است که: او به بيت المال اندر شد، خواسته ديد بسيار...پس يک مشت دينار برگرفت و يک مشت درم، و باز جاي افکند و گفت: يا حمراء و يا بيضاء! احمري و ابيضي و غري غيري. گفت يا سرخ و يا سپيد، جز مرا بفريب.

تاريخ بلعمي ج 804/2

اين سخن را چند تن از مولفان آورده اند: از جمله:

علي بن عثمان هجويري (م: حدود 465):

و آنان که گويند زر و کلوخ به نزديک وي يکسان شده است، اين همه علامات سکر باشد و نادرستي ديدار، و اين را بس شرفي نباشد. شرف مر آن درست بين و راست دان را باشد که زر نزديک وي زر بود و کلوخ کلوخ، اما به آفت آن بينا بود تا گويد: يا صفراء و يا بيضاء، غري غيري. يا زر زرد روي و يا سيم سفيد کار، به جز مرا فريبيد، که من به شما مغرور نگردم، از آن چه من آفت شما ديده ام.

کشف المحجوب /288

ابوالفضل رشيد الدين ميبدي (زنده در نيمه اول قرن ششم):

اميرالمومنين علي (ع) ديناري بر دست نهاد گفت: يا صفراء اصفري و يا بيضاء ابيضي و غري غيري اي دنيا و اي نعيم دنيا، رو که تو عروسي آراسته اي و به انگشت عروسان پنجه شيران نتوان شکست. شو ديگري را فريب ده، که پسر بوطالب سر آن ندارد که در دام غرور تو آيد.

کشف الاسرار (تاليف، 520) ج 453/5

سعد الدين وراويني (نيمه اول قرن هفتم):

خنک کسي که مرغ انديشه او بيضه طمع - و اگر چه زرين يا سيمين بود - ننهد و نقش سپيدي و زردي آن بيضه بر بياض ديده و سواد دل نزند،[4] و چون از پرده فريب روي بنمايد آستين بر روي گيرد، يا بيضاء ابيضي و يا صفراء اصفري غري غيري.

مرزبان نامه وراويني /398

عطاملک جويني (م: 681):

به وقتي که در پاي لمسر[5] بودم بر هوس مطالعه کتابخانه که صيت آن در اقطار شايع بود عرضه داشتم که نفايس کتب الموت را تضييع نتوان کرد. پادشاه آن سخن را پسنديده فرمود و اشارت راند تا به مطالعه آن رفتم و آن چه يافتم از مصاحف و نفايس کتب بر مثال يخرج الحي من الميت[6] بيرون آوردم و آلات رصد که... موجود بود برگرفتم... و هر چند خزاين موفور بود و اجناس ذهبيات و فضيات نامحصور، اما يا صفراء اصفري و يا بيضاء ابيضي بر آن خواندم و آستين به کرم بر آن افشاندم.

جهانگشاي جويني (تاليف: 658) ج 270/3

اما نهج البلاغه: مي دانيم که سيد شريف رضي نهج البلاغه را در حدود سال چهارصد و يک هجري از گزيده خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار اميرمومنان (ع) فراهم آورد. اين کتاب شريف البته آن مايه قدر و اهميت داشت که از همان آغاز تدوين توجه و اقبال آشنايان به ادب عرب را به خود برانگيزد، چه وقتي اجزاء پراکنده آن در ميان سخن شناسان دست به دست مي گشت[7] و خواطر زايا را پربار مي کرد،[8] اهتمام اهل فضل بدان مجموعه، در حقيقت سيراب کردن طبايع عطشناکي بود که در طلب چشمه اي شيرين مي سوختند، شرحهايي که فاضلان عرب، تنها تا قرن هشتم، بر آن کتاب شريف نوشته اند و بعضي از آن ها موجود و معروف است اين معني را به خوبي نشان مي دهد. در آن سالها، هر چند در قلمرو زبان فارسي و در عالم نويسندگان رسمي، نسبت به اين گنجينه گرانقدر نوعي بي خبري و بي اعتنايي بود، اما چنان نبود که اين تغافل هر نظري را فرو بندد، چنان که با همه آن پرهيز و گريز، تاثير مستقيم آن در بعضي از متون فارسي آشکار است. اشاره به چندي از اين آثار بي ترديد لطف و فايده اي تمام دارد:

1- شرح شطحيات: اين کتاب، چنان که از اسمش نيز پيداست، در شرح سخنان رمزي بعضي از عارفان نوشته شده است و مولف آن روزبهان بقلي فسايي از مشايخ معروف قرن ششم (م: 606) است.

در شرح شطحيات آمده است (ص 71):

في شطح المرتضي، رضي الله عنه

اما شطحيات مرتضي پيشتر آمد زيرا که در فصاحت پيشتر آمد. نبيني که در غليان سکر شقشقه انبساطي چون در حلق جانش مرتفع گشتي ناساکن شدي، همه شطح گفتي. نديدي که چه گفت در صحو بعد از سکر که: هيهات، يا ابن عباس، تلک شقشقة[9] هدرت ثم استقرت.[10] چون در بحر قدم غوطه خوردي، از اصداف جان لئالي شطح برانداختي، گفتي: من در شبهتي نه ام، حق را ديدم و در حق شک نکردم که مي بينم. چون مي ديدم بعد از آن در غيم[11] اعتراض نفس نيفتادم. اگر بينم به چشم سر، چنانش بينم که به چشم دل، ما شککت في الحق منذ رايته. و لو کشف الغطاء ما ازددت يقينا.[12] .

2- دستور الوزاره: نويسنده اين کتاب، که پيشرو کتبي مانند دستور الوزراي خواندمير (تاليف: 914) و دستور الوزراي استرابادي (تاليف: حدود 1060) است، محمود بن محمد اصفهاني (م: 612) دانسته شده است.[13] .

اگر اين تاريخ - 612 - براي درگذشت مولف و سال 595 براي تاليف کتاب صحيح باشد، بايد گفت، تا آن جا که ما مي دانيم، دستورالوزاره نخستين کتابي است در زبان فارسي که بصراحت نهج البلاغه را مجموعه اي از سخنان علي (ع) معرفي کرده است.[14] .


دستورالوزاره چنين آغاز مي شود:

حمد و ثنا داراي جهان و داناي آشکار و نهان را، پادشاهي که عقل دورانديش از ادراک کنه جلالش عاجز است. لا يدرکه غوص الفطن...[15] و درود بر صاحب منشور اتيناک[16] ... دلاوري که مبارزان قلب مجاهدت به جانداري[17] نصرتش پناه گرفتند کنا اذا احمر الباس،[18] زبان آوري که...[19] .

و به نهج البلاغه چنين اشاره مي کند: اميرالمومنين علي بن ابي طالب - کرم الله وجهه - امام مرتضي ولي حضرت خدا... به فيض سماحت بنان و سجاحت بيان اين مرتبت از حضرت نبوت يافته که اجود الناس بنانا و افصح الناس بيانا و دررزواهر و غرر جواهر او که در نهج البلاغه منتظم است... کمال اين معني را (گواه است). دستورالوزاره /78

3- تاريخ جهانگشا: اين کتاب نوشته عطاملک جويني (م: 681) و يکي از مهمترين منابع تاريخ مغول و از نمونه هاي استوار نثر مصنوع است.

در تاريخ جهانگشا (ج 122/3) - در وصف قلعه ميمون دز - آمده است:

آن قلعه اي بود که هنگام استيلا و استعلاي کار آن طايفه... علاء الدين.... به کفات و ارکان اشارت کرده بود تا مدت دوازده سال قلال و تلال آن جبال را مطالعه مي کردند تا آن کوه سرافراز را... اختيار کردند و بر قله آن...قلعه ميمون دز آغاز نهادند.... و در آن موضع از افراط سرما حيوان را از ابتداي خريف تا ميان بهار امکان آرام و مکان مقام ميسر نه. و بدين سبب در خيال آنک جبال آن را که... از غايت رفعت آن مکان علي سخن علي ينحدر عني السيل و لا يرقي الي الطير[20] بر خود مي بست، ابناي آدم چگونه بدان تعدي يابند و به محاصره آن تصدي نمايند.

از ذکر شواهد ديگر براي پرهيز از طول سخن چشم مي پوشيم. اکنون جاي آن است که ببينيم مطلوب کل طالب، به عنوان مجموعه اي از سخنان منسوب به علي (ع) چه تاثيري در آثار پس از خود داشته است.









  1. اهل ادب آوردن مصراع يا بيتي از ديگران در شعر خود را تضمين گفته اند.
  2. عيون الاخبار 115/1، اللمع /131، و نيز رک: عقد الفريد 113/4، مروج الذهب 371/2، نهج البلاغه حکمت 77.
  3. اين کتاب ترجمه اي است از تاريخ طبري با منقولات فراواني از کتب ديگر، تاليف ابوعلي محمد بلعمي (م: 363) وزير معروف امير منصور ساماني. رک: تاريخ ادبيات در ايران، دکتر ذبيح الله صفا ج 618/1.
  4. متن (مرزبان نامه، به تصحيح محمد روشن): زند (!) رک: مرزبان نامه به تصحيح علامه قزويني، 205/1337.
  5. يکي از قلاع اسماعيليه که آن را کيا بزرگ اميد، جانشين حسن صباح، در رودبار الموت ساخته بود.
  6. قرآن کريم، انعام، 95.
  7. رک: مروج الذهب ج 419/2.
  8. قال عبدالحميد بن يحيي: حفظت سبعين خطبة من خطب الاصلع. ففاضت ثم فاضت شرح ابن ابي الحديد، ج 24/1.
  9. شرح شطحيات (ص 7): الشقشقة (!)، رک: نهج البلاغه، خطبه 3.
  10. اشاره روزبهان به اين بخش از سخنان امام نشان ميدهد که در قرن ششم، خطبه شقشقيه در ميان اهل فضل مشهور بوده است.
  11. غيم: مه، ابر.
  12. براي آگاهي از احوال و آثار روزبهان رک: مقدمه دکتر محمد معين بر عبهر العاشقين (به تصحيح هنري کربين و محمد معين، چاپ افست، منوچهري، 1360).
  13. رک: دستورالوزاره، با تصحيح و تعليق دکتر رضا انزابي نژاد، انتشارات اميرکبير، 1364، مقدمه مصحح.
  14. - رک: همان /78 بد نيست بگوييم که از ميان شاعران ايراني هم نخستين کسي که در شعر خود به نهج البلاغه اشاره کرده است اوحدي مراغه اي (م: 738) است. اوحدي در ضمن قصيده اي مي گويد (ديوان /37):


    راي تو دشمن مال را
    رويت مبارک فال را


    نهج تو اهل حال را
    کرد از بلاغت ياوري.

  15. برگرفته از نهج البلاغه، خطبه اول الحمدلله... الذي لايدرکه بعدالهمم و لا يناله غوص الفطن.
  16. اتيناک: از آيه 87 سوره حجر يا 99 سوره طه، و مراد از صاحب منشور اتيناک پيغمبر اسلام (ص) است.
  17. جانداري: محافظت، نگهباني.
  18. نهج البلاغه: و کان رسول الله - ص - اذا احمر الباس... نامه شماره 9.
  19. دستورالوزاره /17 و 18 (با استفاده از تعليقات مصحح).
  20. نهج البلاغه، خطبه 3 (شقشقيه).