قلب الاحمق وراء لسانه
معني اين کلمه به تازي: قلب الاحمق تال للسانه[1] جار في عنانه، يلفظ القول من فيه، ثم يتامل کالنادم فيه. معني اين کلمه به پارسي: احمق هر چه يابد[2] به زبان بگويد،[3] آن گاه به دل در صلاح و فساد آن انديشه کند. پس دل او تابع زبان و طايع هذيان او باشد. مرد احمق گه سخن گفتن هر چه يابد[4] بگويد و آن گاه O نهج البلاغه حکمت 40. فصل الخطاب نيز به نام همين امير نوشته شده است. رک: ديوان رشيد، مقدمه سعيد نفيسي /32.
(دل احمق پس زبان اوست.)
دل خود تابع زبان دارد
دل بر آن قول گفته[5] بگمارد.