ما اضمر احد شيئا الا ظهر في فلتات لسانه و صفحات وجهه











ما اضمر احد شيئا الا ظهر في فلتات لسانه و صفحات وجهه[1]



.

(در دل نداشت هيچ کس چيزي که نه آن[2] چيز پديد آمد در ناگاه گفتهاي[3] زبان او و کرانه هاي روي او.)[4] .

معني اين کلمه به تازي:

من[5] اضمر شيئا ظهر[6] ذلک في اثناء اقواله و ادراج افعاله.

معني اين کلمه به پارسي:

هر که در دل چيزي دارد اثر آن[7] چيز در اثناي گفتار و ادراج کردار او پيدا شود.[8] .


هر که چيزي نهفت اندر دل
تا بداني که چيست مي جويش


گاه اندر ميانه گفتش[9] .
گاه اندر کرانه[10] رويش


O نهج البلاغه حکمت 26، دستور معالم /29، الاعجاز /30، المناقب /376.









  1. س ص: + منه.
  2. م: چيزي را که آن.
  3. اس: + معني!.
  4. س: در دل نگرفت هيچ کس چيزي که نه پيدا شد در....
  5. س: ما.
  6. س: الا اظهر.
  7. س: مي دارد آن.
  8. اس: کردار پيدا شود پوشيده.
  9. اس: گفتن.
  10. س م: کناره.