لسان العاقل في قلبه











لسان العاقل في قلبه



(زبان خردمند در دل اوست.)[1] .

معني اين کلمه به تازي:

کل سر يکون للعاقل فقلبه[2] يخفيه و يستره، و لسانه لايفشيه و لايذکره.

معني اين کلمه به پارسي:

هر که خردمند باشد سر خويش در دل[3] نگاهدارد و به زبان[4] با هيچ کس ‍ نگويد، و در پيدا کردن آن انديشه بسيار کند و تا او را نيک معلوم و مصور، و محقق و مخمر[5] نگردد که پيدا کردن آن صواب است،[6] بر[7] زبان نراند و با هيچ کس پيدا نکند.


هر که او هست با کمال[8] خرد
هست[9] پنهان زبان او در دل


نشود هيچ سر او پيدا
نبود هيچ گفت او باطل


O نهج البلاغه حکمت 41، المناقب /376.









  1. س: دل (!) مرد خردمند در....
  2. س ص: يکون في قلب العاقل.
  3. س: + خود.
  4. س - زبان.
  5. س: - و محقق و مخمر.
  6. س: + يا نه.
  7. ص: نيک معلوم و محقق نگردد و بر.
  8. م: جمال.
  9. س: نيست (در هر دو مورد).