علي را يارانش شكست دادند و دلش را خون كردند












علي را يارانش شکست دادند و دلش را خون کردند



علي (ع) سياستمداري مدبر و زمامداري لايق و سر فرماندهي شجاع و آشنا به فنون جنگي بود و از دشمن هر چه نيرومند شکست نمي خورد. قشون علي (ع) که بدترين قشونها بود و رعاياي علي (ع) باعث شکست او شدند. اينجا بايد نتيجه بگيريم و تکليف خودمان را معلوم کنيم. آنان هم خودشان را ياران مولي و پيروان او مي دانستند و شيعيان وي مي ناميدند ، دلش را خون کردند که مي فرمود: «دلم را پر از خونابه کرديد و سينه ام را از خشم انباشتيد و جرعه هاي اندوه را دمادم به من نوشانديد و رأيم را بر من تباه کرديد». حال ما هم که خود را پيرو و شيعه علي (ع) مي ناميم دل مبارکش را خون نمي کنيم؟

نهج البلاغه را نگاه کنيد خوشبختانه چند ترجمه از آن شده- چه خوب و چه بد- کساني هم که عربي ندانند مي توانند به اين ترجمه ها بنگرند. نگاه کنيد و ببينيد مولي چه شکايتها از شيعيان زمانش دارد؟ معاويه پس از صفيّن بويژه بعد از واقعه ي نهروان و اطلاع يافتن از سستي و پراکندگي يارن علي (ع) و نافرمانيشان دسته هاي سرباز با

[صفحه 42]

سر فرماندهي افسران خونخوار سنگدلي امثال بسر بن ارطاة و سفيان بن عوف و ضحّاک بن قيس را براي کشتار و غارت و ارعاب به نواحي کشور علي (ع) مي فرستاد و در هر يک از اين هجومها مولي خطبه اي براي تهيج قشونش ايراد مي فرمود.

شما اين خطبه ها را بخوانيد و ملاحظه بفرماييد که آنچه مولي در باره ياران زمانش مي گويد بر ما تطبيق نمي کند؟ مثلا در خطبه اي که چنين آغاز مي شود: «افّ بر شما من که از سرزنش شما سخت ملول شده ام» مي فرمايد: «به خدا قسم شما چه بد وسيله اي براي بر افروختن آتش جنگ هستيد. با شما فريبکاري مي کنند و شما چاره اي نمي انديشيد. از اطراف شما مي کاهند (افرادي از شما را مي ربايند) و خشمگين نمي شويد، دشمن از شما غفلت ندارد و شما بي خبراني غرق در غفلت ايد. به خدا قسم مردمي که همديگر را ياري نکنند شکست مي خورند».

و در خطبه ي جهاد مي فرمايد: «و به شما گفتم پيش از آنکه دشمن با شما بجنگد، شما جنگ را آغاز کنيد؛ زيرا به خدا قسم قومي که در داخل خانه اش با او پيکار کنند پست و خوار است و شما به قدري کار را به يکديگر وا گذاشتيد و به ياري هم بر نخاستيد که به طور پراکنده کشور شما را غارت کردند و سرزمينهاي ميهنتان را مالک و متصرف شدند. شگفتا به خدا قسم اجتماع اينها بر باطلشان و تفرق شما از حقتاق دل را مي ميراند و اندوه را مي کشاند. حقا که زشتي و اندوه شايسته ي شماست. هنگامي که نشانه اي شده ايد که به سويش تير زنند، غارت مي شويد و غارت نمي کنيد و با شما مي جنگند و شما نمي جنگيد. نافرماني خدا مي کنند و شما راضي هستيد».

عبده در تعليقاتش مي گويد: «نافرماني خدا اشاره است به کشتارها و غارتهايي که يغما گران و آدمکشان معاويه از مسلمانها و کفار ذمي انجام مي دادند و راضي بودن عراقيها از اين نظر است که عصبانيتي به خرج نداده به دفاع نپرداختند».

جمله «غرضا يرمي:- نشانه اي که به آن تير زنند» قابل دقت است؛ چون به طرف نشانه خواه فردي ماهر يا ناشي باشد با اطمينان کامل تير مي پراند و خاطرش جمع است که نشانه عکس العملي نشان نخواهد داد. اين است حال شيعه که از هر طرف تير به سويش افکنده مي شود و او چون موجودي بي جان تکان نمي خورد و دفاعي نمي کند. حال بايد ديد کداميک از اين اوصاف و حالات بر ما منطبق نيست؟ و آيا ما

[صفحه 43]

تکاني مي خوريم و چاره اي مي انديشيم. در نهج البلاغه چندين خطبه است که حضرت اصحابش را با شديدترين عبارات سرزنش و نکوهش بسيار مي کند.


صفحه 42، 43.