شمه اي از برنامه زندگي علي












شمه اي از برنامه زندگي علي



زمامداري که کشوري به آن عظمت را اداره مي کند در تمام شب، يا صداي دعا و قرآن و نمازش بلند است و ريشش را به دست گرفته در محراب عبادتش همچون مار گزيده به خود مي پيچد و گزيده به خود مي پيچيد و گريه مي کند و فرياد مي زند: «اي دنيا غير علي ديگري را به فريب که من تو را سه طلاقه کرده ام که رجوع در آن ممکن نيست» و از خوف خدا غش مي کند يا غذا براي بيوه زنان و يتيمان و بينوايان بر دوش مي کشد و در خانه ها مي برد، اما روز تا صبح مي دمد خودش اذان مي گويد و امام جماعت است و پس از آن قاضي است و در دکة القضا به رتق وفتق امور مي پردازد و حل و فصل دعاوي مي کند، به طوري که تا هنوز هم محاکم قضايي جهان را با عجاب و تحير وا داشته است، و خود خطيبي بليغ است و تنها اوست

[صفحه 29]

که مستمعش همام از تاثير سخنش در وصف پرهيزگاران صحيه اي زد و افتاد و مرد و باز همين عابد شب زنده دار و همين پيشنماز با تقوا و همين و اعظ و عالم با عمل و همين قاضي لايق و دادگستر، سر فرمانده قشون است و در ميدانهاي جنک جمل و صفين و نهروان در سن پيري صفها را مي شکند و خود و زره بر سر و تن دلاوران مي شکافد و گاه بر فرق و گاه بر ميان مي زند و تنهاي غرق در اسلحه را از قدو يا از کمر بدو نيم مي کند و زهره ي شير از هيبتش آب مي شود.

علاوه بر جنگهايي که در دوره ي جواني در رکاب پيغمبر (ص) مي کرد و همه مي دانيم و با اين همه وظايف سنگين و کارهاي بزرگ و فراوان شکمش از نان جو سير نمي شود و جامه ي کرباسش را به قدري وصله مي زند که از وصله زننده اش خجالت مي کشد و به جاي کاخي مجلل در کوخي گلين زندگي مي کند.حال اگر عمل انوشيروان با فرض صحت نامش عدالت است کارهاي علي (ع) را چه بايد ناميد؟

در وصيتش از ابن ملجم فراموش نمي کند و فرزندانش را اکيداً توصيه مي فرمايد که اگر به اين زخم مردم هرگاه بتوانيد خود را راضي کنيد از او در گذريد و وي را عفو کنيد که نزديکتر به تقواست و اگر دلتان راضي نشد که او را ببخشيد فقط در برابر ضربتي که زده يک ضربت بيشتر بر او نزنيد، و در مدت بيماريش دستور مي داد که از غذا دادن به قاتلش غفلت نکنند و گاهي ظرف پر از شيري را بر مي داشت و مي فرمود به او بدهيد که گرسنه نماند. اين است که شهريار مي گويد: تو خدايي مگر اي دشمن دوست؟

آيا چنين عدالتي هم گوش بشر شنيده و چشمش ديده است؟ من چه مي گويم و چه مقايسه غلطي مي کنم انوشيروان کيست؟ آيا انبيايي که به سلطنت رسيدند امثال داود و سليمان قابل قياس با علي(ع) هستند؟ نه به خدا قسم ابداً نمي توان آنها را با همان مقام نبوتشان در برابر علي (ع) قرار داد تا چه رسد به افراد عادي.

دادخواهي عجيب

زمامدار مقتدري که پيشواي مذهبي مسلمين نيز هست از يکي از رعاياي پستش که کافري ذمي است شکايت به قاضي مي برد. در دوران زمامداريش زرهش را در دست مردي نصراني شناخت و نزد شريح قاضي رفت و داد خواهي کرد. شريح پس از احضار

[صفحه 30]

نصراني و انکار نمودنش به حضرت گفت شما بايد شاهد بياوريد که زره از شماست. حضرت فرمود رسم قضا همين است ولي من شاهد ندارم. شريح گفت پس نمي توانيم زره را بگيريم و نصراني را مرخص کرد. او زره را برد و حضرت به دنبال سر او نگاه مي کرد. آن مرد چند قدمي که رفت بر گشت و عرض کرد زره از شماست و من بعد از جنگ صفين در بين راه از روي شتري که از شما بود افتاد برداشتم و با ديدن اين عدالت اسلام آورد و از ياران با وفاي آن حضرت شد.

داستاني ديگر

در خلافت عمر با يک نفر يهودي اختلاف پيدا کرد و نزد همين شريح به مرافعه آمدند. عمر به حضرت گفت اي اباالحسن! برابر طرفت بنشين حضرت متغير شد، ولي چيزي نفرمود تا گفتگو تمام شد عمر که تغير حال آقا را دريافته بود عرض کرد شما ناراحت شديد که در مقابل يک نفر يهودي نشستيد. آن بزرگوار فرمود ناراحت شدم، ولي نه براي آنچه گفتي، بلکه باين جهت که مرا با احترام اسم برديد و او را به نامش صدا کرديد و اين بر خلاف عدالت بود. اين است تفاوت عدالت و عدالتخواهي علي (ع) با عدالت ساير افراد بشر. همچنين است سخاوت و يا شجاعت که نمي توان بخشندگي و يا دليري امير المؤمنين (ع) را از سنخ سخا و شجاعت ديگران دانست.

بخشندگي علي (ع)

تاريخ نام بخشندگاني از عرب را هم در جاهليت و هم در اسلام ثبت کرده است، ولي هيچ يک از بخشندگان عرب و غير عرب شباهتي به علي (ع) ندارد. علي (ع) از لحاظ خانواده فرزند بزرگترين شخصيت بطحا (شيخ الاباطح) جناب ابوطالب است و نيز قبيله اش، قريش ممتازترين قبايل مي باشد و باز در اين قبيله از بر جسته ترين بطون يعني بطن هاشم است. شخصيت خودش از حيث دانش وسيع و تقواي بي نظير و ساير فضايل اخلاقي و داماداي و برادري و خويشي با پيغمبر (ص) و محبوبيت فوق العاده اش در نظر آن بزرگوار او را بعد از پيغمبر (ص) بزرگترين فرد جامع اسلامي قرار داده است. با اين همه مانند يک کارگر عادي کار مي کند و با کار بسيار و مستمر و زحمت فوق العاده قنواتي احداث و چاههاي آب حفر و باغاتي به وجود آورده است و از غنايم جنگ هم

[صفحه 31]

سهم داشته است، ولي اين عايدات را در راه خدا مي داد و خودش حتّي در زمان خلافتش با دو تکه جامه ژنده و شبانه روز با دو قرص نان جو سبوس نگرفته قناعت مي کرد و چه بسا که همان نان جو را هم مي بخشيد و گرسنه مي ماند و خانواده اش از او پيروي مي کردند و اتفاق افتاد که سه شب متوالي به ترتيب مسکيني و يتيمي و اسيري هنگام افطار سر رسيدند و هر سه شب علي (ع) و افراد خانواده اش تنها خوراکشان را به سائل دادند و خود با آب افطار کردند و با همان آب روزه گرفتند. بديهي است که جز خداوند هيچ زبان و بياني قادر بر ستايش چنين سخايي و ايثاري نيست.

آري پروردگار اين ايثار را ستود و در دفتر وحي جاودانه ثبت شد، تا همگان تا رستاخيز آن را بخوانند و يادش همواره زنده و تازه ماند و يطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتميا و اسيرا و سوره ي هل اتي باين مناسبت و در ستايش و فضل اين خانواده نازل گرديد. خانواده عظيم وعجيبي که پدر علي (ع) است و مادر زهرا(س) و پسر حسنين عليهما السلام و دختر زينب و ام کلثوم که براستي در ميان فرزندان آدم مانند ندارد: هل أتي بمدح سواهم لا، و مولي بذکر هم حلاها.[1] .

آيا تاريخ بشر ديگري را مانند علي (ع) سراغ دارد با آن عظمت شخصيت و شرافت خانواده و قبيله از کار و زحمتش ثروتي فراوان به وجود آورد و همه را در راه خدا و براي فقرا بدهد و خود در خوراک و پوشاک آن همه بر خود سخت بگيرد تا ديگران را به آسايش برساند. ستايش خداوند از علي (ع) منحصر به سوره ي هل اتي نيست، بلکه بخشش مولي در شب و روز و در نهان و آشکار مورد ستايش خدا واقع شده است: «و بشر المؤمنين الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرّاً و علانية فلهم اجرهم عند ربهم. الآية.

وقتي هم پروردگار علي (ع) را به مقام ولايت عامه همان ولايتي که خدا و رسولش نسبت به مردم دارند معرفي مي فرمايد نشانه اش را يک بخشش او، قرار مي دهد که دادن انگشتري به سائل در حال رکوع باشد: «انما وليکم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزکوة و هم راکعون».

لازم است در اين آيه به نکات ذيل توجه شود:

[صفحه 32]

1- آيه با کلمه حصر (انما) آغاز شده است که مي فهماند اين ولايت منحصر به خدا و رسولش و اميرالمؤمنين (ع) است که قطعاً جز همان اولي به تصرف بودن در جان و مال مردم از خودشان معناي ديگر نمي تواند باشد.

2- چون براي هر سه (خدا و پيغمبر (ص) و علي (ع) يک لفظ آمده و کلمه ولي تکرار نشده، معلوم است که ولايت علي (ع) عين ولايت خدا و پيغمبر (ص) است نه ولايت ديگري.

3- با آنکه به نقل سيد شرف الدين قدس سره در مراجعه 12 از کتاب مراجعات بزرگان اهل سنّت اين آيه و آيه قبل را نازل درباره علي (ع) مي دانند، هر دو با لفظ جمع آمده که عظمت مولي را مي رسانند.

4- تعبير آيه به کيفيتي است که به روشني مي فهماند عملي از فرد خاص و در حالت خاصي صادر شده است (و صدقه مي دهند، در حالي که آنان رکوع کننده اند) و کاري نيست ک معمولاً همه انجام دهند، بلکه عملي اتفاقي است و قوشجي که خود از پيشوايان اشعريان است در شرح تجريد مبحث امامت اعتراف نموده که مفسران اجماع کرده اند در آنکه آيه در شأن علي (ع) نازل شده است که انگشترش را در حال رکوع به سائل بخشيد.

بعد از نزول اين آيه در شأن علي (ع) کساني به اميد نزول آيه اي درباره شان، در حال رکوع صدقه دادند ولي آيه اي در شأن آنان فرود نيامد. آري صدقه را به آساني مي توان داد، ولي آن خلوص و اخلدص علي (ع)، آن صفاي نفس و طهارت قلب و تقواي بي نظير و ساير خصوصيات علي (ع) است که عملش را از ديگران ممتاز مي سازد و زبان وحي فقط او را و کار او را مي ستايد. کار پاکان را قياس از خود مگير.

مشهور است که در يکي از جنگها تيري به پاي مبارک مولي رفت که در آوردنش نياز به جرّاحي داشت. آشنايان به روحيات آن سرور هنگام نماز را انتخاب کردند؛ چون آزموده بودند که علي (ع) در موقع راز و نياز با معشوق به کلي خود را از ياد مي برد و از خويشتن غافل مي ماند و چنين کردند حال بايد ديد بزرگواري که در آن جذبات روحي خود را فراموش مي کند چگونه سخن بينوايي را مي شنود و حاجتش را روا مي کند. اينجاست که مي بينيم علي (ع) در مقام انجام وظايف مظهر لا يشغله شأن عن شأن است

[صفحه 33]

آيا با توجه به اين حقايق مي توان بخشندگي علي (ع) را از جنس ديگر بخششها و بخشندگيها شمرد؟

شهامت و شجاعت بي نظير

ما قبلاً گفته ايم که علي (ع) در ميدانهاي جنگ چه مي کرد و در تمام فتوحات اسلامي سهم او بيشتر از همگان بود و در سن پيري باز همان صف شکني و مرد افکني را داشت. اينجا مي خواهيم بگوييم هيچ مردي با آن دليري و نيرومندي خارق العاده مانند او از جنگ پرهيز نداشت در هر يک از جنگهاي جمل و صفين و نهروان کوششهاي بسيار کرد تا خوني بر زمين نريزد. در جنگ صفين که معاويه آب را به روي او و سپاهيانش بسته بود، علي (ع) مي کوشيد تا با مذاکره معاويه را وادار به عدم ممانعت کند و او حاضر نمي شد تا قشون به فرياد آمد که آقا مي خواهي پيش از جنگ ما را به هلاکت رساني. آنگاه ناچار دستور حمله داد و آب را گرفت، ولي او آب را به روي معاويه و لشگريانش نبست. در همين جنگ پيش از برخورد با دشمن به سپاهيانش چنين سفارش مي فرمايد:

«تا آنان جنگ با شما را آغاز نکرده اند شما به پيکار با آنها نپردازيد». آنگاه سفارشاتي درباره ي کساني مي کند که از جنگ پشت کرده يا زخم خورده يا ديگر قادر به دفاع از خود نيستند که آنها را نکشند و صدمه نزند؛ مخصوصاً راجع به زنها توصيه مي فرمايد که آزاري به آنها نرسانيد؛ هر چند به اعراضتان فحش و به فرمانروايانتان دشنام دهند.

رفتار جوانمردانه و بزرگوارانه اي که با پيمان شکنان جنگ جمل کرد براستي شگفت انگيز و حيرت آور است و جز رفتار پيغمبر (ص) بعد از فتح مکه نظير و شبيهي در تاريخ بشر ندارد. کساني که بر روي امام بر حق شمشير کشيده و کمر به قتلش بسته بودند و کشتاري عظيم نموده از هيچ جنايتي فرو گذارد نکردند. پس از شکست بر مرگ آنها سخت متأثر شد و معامله مسلمان با آنها فرمود و اموالشان را به وارثانشان باز گرداند و مخصوصاً با عايشه که اساس فتنه و ام الفساد بود چنان محترمانه سلوک فرمود که احدي تصور نمي کرد و در جواب معترضان فرمود: «و لها حرمتها الاولي و الحساب علي الله؛ يعني احترام نخستينش را که همسر پيغمبر (ص) بوده است بايد

[صفحه 34]

داشت و حسابش بر خداست».

رفتارش را در جنگ خندق با عمروبن عبدود همه شنيده ايم که وقتي روي سينه اش نشست تا سر نحسش را جدا کند، او آب دهن به صورت مبارک مولي انداخت. حضرت فوري برخاست و پس از مدتي دوباره براي انجام مقصود برگشت. عمر و علت را جويا شد. فرمود نخواستم قصد تشفي نفس با نيت من بياميزد- گفت من تيغ از پي حق مي زنم بنده ي حقم نه مأمور تنم- آيا ساير دلاوران و کشور گشايان نامور تاريخ از اين نوع فضايل صفات و مکارم اخلاق هم بهره اي داشته اند؟ باز تکرار مي کنم که شهامت و شجاعت علي (ع) و فداکاري او را بايد پيغمبر (ص) بستايد که در روز خندق فرمود: «يک ضربت علي برتر از عبادت جن و انس تا رستاخيز است» و بايد جبرئيل بستايد که در احد آوازش ميان زمين و آسمان پيچيد که «جوانمردي جز علي و شمشيري جز ذوالفقار نيست» و بايد خدا بستايد که چنين ستود: و من الناس[2] من يشري نفسه الخ و همچنين است ساير اوصاف برجسته و فضايل اخلاقي مولي که فقط زبان وحي و بيان پيغمبر(ص) از عهده ي ستايش آنها بر مي آيد.

فرد فرد انبيا را هم نمي توان با علي (ع) مقايسه کرد

شايسته کسي که جمله بالا را ببيند در آغاز حمل بر مبالغه و اغراق نمايد ليکن بعد از دقت کامل و بررسي صحيح تصديق خواهد کرد که عين حقيقت است؛ زيرا پيغمبران حتي اولوالعزم و صاحبان شرايع هر کدام در يک يا دو صفت برجسته و ممتازند، ولي علي (ع) به تنهايي جامع جميع همان صفات برجسته و ممتاز مي باشد و اين سخن از من نيست، بلکه صريح فرمايش پيغمبر(ص) است.

مرحوم علامه ي اميني- اعلي الله مقامه- در جلد سوم الغدير از معتبرترين کتب شيعه و سنّي از چندين طريق با اختلاف تعبير از پيغمبر (ص) نقل کرده و سيد جليل سيد شريف الدين قدس سرّه در مراجعه 48 از کتاب مراجعات از صحيح بيهقي و مسند احمد حنبل نقل فرموده و در پاورقي افزوده است که ابن ابي الحديد در جلد چهارم شرح نهج البلاغه و امام فخر رازي ذيل آيه مباهله از تفسير کبيرش حديث را نقل و تصريح

[صفحه 35]

نموده که موافق و مخالف آن را مقبول و مسلم داشته و جمعي ديگر از بزرگترين علماي سنّت که نامشان در الغدير و مراجعات آمده است همگي نقل نموده اند که پيغمبر اکرم فرمود: «هر کس بخواهد به آدم در علمش بنگرد و به نوح در حکمش و به ابراهيم در حملش (يا در خلتش) و به موسي در هيبتش (يا در صولت و شدتش) و به عيسي در زهدش (يا در پارسايي و عبادتش) و به محمّد (ص) در تماميت و کمالش پس به علي بن ابي طالب بنگرد».

آيا ستايشي از اين بالاتر مي شود که برجسته ترين اوصاف انبيا عموماً و تماميت و کمال پيغمبر اکرم بالخصوص در يک فرد جمع باشد؟ آري جميع وظايف پيغمبر (ص) به علي (ع) منتقل شد. بنابراين لازم است که عموم کمالات پيغمبر (ص) را آن حضرت داشته باشد» فقط تفاوت ميان آن دو بزرگوار در اين است که محمّد (ص) از جانب خدا و علي (ع) از جانب محمّد (ص) منصوب و معين گرديد. اين است که پيغمبر (ص) او را بردار خود ساخت و دوبار با او عقد برادري خواند و خداوند در آيه مباهله نفس پيغمبرش ناميد: لک ذات کذاته حيث لولا انّها مثلها لما آخاها.


صفحه 29، 30، 31، 32، 33، 34، 35.








  1. آيا سوره هل اتي به ستايش غير آنها آمده است؟ نه، و خداوند به ياد آنها آن سوره را آراسته است.
  2. آيه را با ترجمه اش قبلاً گفته ايم.