شخصيت سراينده اشعار فوق












شخصيت سراينده اشعار فوق



اين اشعار نغز و متين زاده ي طبع دانشمندي متبحر و متتبع و نويسنده اي توانا و محقق از اهل سنّت است و شاعري حرفه اي و مديحه سراي نيست که گفتارش بر اغراقهاي شاعرانه حمل شود و به انتظار جايزه وصله آنها را بافته و مشمول احسن الشعر اکذبه[1] باشد، بلکه چون (آن را پدر، عقيده و اخلاص مادر است) بايد گفت مصداق و ان احسن شعر انت قائله بيت يقال اًّذا ما قلته صدقاً[2] مي باشد و چون سراينده از شيعه نيست بنابر اين احتمال تعصب هم در آن نمي آيد، پس اگر به نظر شنونده اي مبالغه آميز جلوه کند، بايد در فکر و قضاوت خود تجديدنظر نمايد.


چون بشنوي سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه اي جان من سخن اينجاست


اين دانشمند يکي از مفسرين نهج البلاغه نيز هست و شرح او از بهترين و مشهورترين شروح اين کتاب عظيم است، کتابي که از کلام خدا پايين تر و از سخن مخلوق برتر و بالاتر است. تجارب السلف مي نويسد:

«وزير دانش دوست و دانش پرور مستعصم عباسي مؤيد الدين محمّد بن علقمي بعز الدين عبدالحميد بن ابي الحديد که نهج البلاغه را به نام او شرح کرده بود جوايز فراوان و پر بها داد». آنها را نام مي برد و بعد مي گويد: «وقتي هلاکو بغداد را بگرفت ابن علقمي در نزد او نيز محبوب و مقرب گشت و امارت عراق و بغداد به وي تفويض شد. يک وقت شنيد که هلاکو دستور کشتن همين ابن ابي الحديد و برادرش را صادر نموده است. دود به سرش درآمد و فوري به خدمت افضل العالم خواجه نصير طوسي درآمد و او را به وساطت نزد هلاکو برد و خودش هم در ملازمت خواجه رفت و قبلاً هزار دينار به موکلان مغول داد تا دست نگاه دارند و فرمان قتل را اجرا نکنند.

[صفحه 3]

وقتي به حضور رسيد علقمي به رسم مغول زانو زد و گفت: «دو کس را به فرمان پادشاه از شهر بيرون برده اند تا گردن بزنند، بنده ي کمترين را آرزو اين است که مرا عوض ايشان بکشند». پادشاه بخنديد و هر دو را عفو کرد. وزير به شتاب بيرون آمد و آنها را رها ساخت و به ابن ابي الحديد گفت: «به خداي قسم که اگر در قبول وساطت من توقفي مي رفت، جان خود را فداي تو مي کردم، تا مکافات لطفي باشد که به من کردي و نام مرا به سبب شرح نهج البلاغه جاودان گردانيدي».

اين بود شمه اي از عظمت گوينده ي اين اشعار. حال توجه بفرماييد که چنين کسي درباره ي مولا چه مي فرمايد.

ترجمه ي اشعار

1- اي لشکر شکني که تو را از فرو رفتن در گرداب مرگ هيچ سلحشور و زره پوشي باز نتواند گردانيد.

2- اي کننده در يکه چهل و چهار تن از تکان دادنش عاجز بودند.

3- اگر پيدا شدن و تولد يافتنت نبود مي گفتم جانها را در تنها تو قرار مي دهي و باز از آنها مي کني (زنده مي کني و مي ميراني).

4- اگر مردنت نبود مي گفتم تو آنچنان روزي دهنده اي که در بخشش تنگ مي گيري و فراخي مي بخشي.

5- عالم علوي جز خاکي که براي بدن شريفت در آن خوابگاهي است نمي باشد (يعني عالم بالا مسکن ملائکه است و مرقد مطهرت چون مطاف فرشتگان و محل رفت و آمد افواج ملک و ارواح عاليه و مقدسه است پس در حقيقت عالم علوي است).

6- روزگار جز برده و برده زاده ي تو نيست که حريص به اجراي فرمانت در جهان آفرينش است.

7- من در باره ي تو عقيده اي دارم که رازش را هويدا مي کنم پس بايد مردم خردمند گوش فرار دارند و بشنوند.

8- سوگند به خدا اگر علي (ع) نمي بود روزگاري نبود و انجمني از مردم تشکيل نمي شد.

9- دانستن علوم غيب به وي مرتبط و غير قابل انکار است ؛ بدانسان که بامداد

[صفحه 4]

درخشان و روشني بخش است و نمي توان آن را رد و منع نمود.

10- حساب ما در روز حشر به دست او و مربوط به اوست و فرداي قيامت پناه ما و دادرس ما همان بزرگوار است.

11- اين اعتقاد من است که پرده از آن برداشتم يا عقيده دارنده را زيان خواهد داد و يا سود خواهد بخشيد.

ترجمه ي آيه

و حال ترجمه آيه را توجه فرماييد که خداوند خطاب به پيغمبر (ص) مي فرمايد: «کفار مي گويند تو پيغمبر و فرستاده ي خدا نيستي. بگو بس است که ميان من و شما پروردگار و کسي که علم کتاب نزد او هست گواه اند»؛ يعني براي ادعاي خود دو شاهد دارم که کافي هستند براي شهادت و اثبات دعوي يکي خدا و ديگري کسي که علم کتاب نزد او هست. در اينکه آيات فراواني به تصديق و تفسير شيعه و سنّي در شأن اميرالمؤمنين (ع) نازل گرديده جاي هيچ گونه گفتگو نيست، مثل اينکه سنّي متعصبي همچون اين حجر در فصل سه باب نه صواعقش از ابن عباس نقل کرده که در شأن علي (ع) به تنهايي سيصد آيه از قرآن نازل شده است و بعضي گفته اند ربع قرآن در شأن علي (ع) و خاندانش فرود آمده است.

بگذريم از کساني که تمام قرآن را مربوط به آن بزرگوار مي دانند، به اين توضيح که عموم آيات رحمت و بشارت و آنچه درخصوص ايمان و عمل صالح و صفات حسنه و فضايل اخلاقي است کاملترين درجات آنها در وجود مبارک آن حضرت و فرزندان و شيعيان اوست و کليه ي آيات عذاب و انذار[3] و آنچه در موضوع کفر و نفاق و فساد و ضلال و اضلال و قبايح اعمال و رذائل اخلاقي است، اشد مراتب آنها در دشمنان و مخالفان و معاندان آنها است و اگر درست دقت و تشريح شود، اين عقيده دور از حقيقت نيست و رواياتي هم در اين باب نقل شده است.

[صفحه 5]


صفحه 3، 4، 5.








  1. بهترين شعر دروغ ترش هست.
  2. و همانا بهترين شعري که تو گوينده ي آن هستي بيتي است که گفته شود (هنگامي که بگويي آن را) راست گفت.
  3. بيم دادن و ترساندن.