ركن مهمتر سعادت












رکن مهمتر سعادت



بوسوئه آن واعظ دانشمند مسيحي مي گويد: «مردم اغلب سعادت را رسيدن بآرزوها و

[صفحه 17]

خواسته ها تعريف مي کنند. اين درست است که وصول به آمال لذت بخش است، ولي اين يک رکن سعادت است و رکن مهمترش که مقدم است اين است که انسان بتواند و بداند که چه چيز را آرزو کند و بخواهد؛ زيرا اگر دنبال هوسهاي خود رفت چه بسا چيزها آرزو نمايد و آن را با حرص تمام بجويد و طلب کند که به مصلحتش نباشد». بنابراين اگر آدمي تشخيص نداد که چه چيز را بايد طلب نمايد و خود را نتوانست کنترل کند، بهتر اين است که به آنچه مي جويد نرسد؛ مثلاً مردي که خشم سراپايش را گرفته و آرزويش در آن حال دست يافتن به آلت قتاله اي است ولي خلاف مصلحت او و اجتماع است، پس از تحقيقات عالمانه اي مي گويد: زن عزيز مصر به همه ي چيزي که بشر معمولاً در آرزوي آنهاست رسيده بود، قدرت و ثروت و مقام و احترام و همه چيز داشت، اما اراده اش را در اختيار نداشت و خويشتن دار و مالک بر نفس نبود، ولي يوسف از همه چيز حتي از آزادي محروم بود و اختيار خود را نداشت، ولي بر نفسش مسلط بود. نتيجه اين شد که هواي نفس چنان زليخا را ذليل و رسوا و بدنام ساخت که هيچ دشمني بيش از اين نمي توانست به وي ضرر رساند.

بر عکس تسلط بر نفس، يوسف را به عالي ترين مقامات دنيوي و اخروي رسانيد، پس نتيجه چنين مي شود که علوم بشري آدمي را بر طبيعت و جهان خارج مي تواند مسلط سازد، ولي علم دين و نيروي ايمان او را بر خود تسلط مي بخشد و چنان که فيلسوف معاصر بر تواند راسل مي گويد: «اگر در تنازع بقا بشر در همه جبهه ها يعني در پيکار با طبيعت و در منازعه با نوع خود پيروز شود تا بر نفس خود پيروز نشود نمي تواند سعادتمند گردد».

بي جهت نبود که پيغمبر (ص) پس از غزوه ي تبوک فرمود از جهاد اصغر فراغت يافتيم و جهاد اکبر در پيش است. عرض کردند آن کدام است؟ فرمود جهاد با نفس. شبيه به همين معني را «ميلّر بروز» نقل مي کند و مي گويد در پرنستون از اينشتين فيلسوف معروف شنيدم که مي گفت «علم ما را از آنچه هست آگاه مي سازد و فقط دين است و وحي که ما را به آنچه بايد باشد مطلع مي سازد». حال ببينيم در مقام ايمان به غيب و تسلط بر خويشتن يا به عبادت ديگر عرفان و فضليت، علي (ع) چگونه است.

[صفحه 18]


صفحه 17، 18.